نقش بنیادین معرفت‌شناسی در حل تعارض میان گزاره‌های کلامی و داده‌های تاریخی
کد خبر: 3872398
تاریخ انتشار : ۰۵ بهمن ۱۳۹۸ - ۰۹:۰۱
حجت‌الاسلام جواد سلیمانی بیان کرد:

نقش بنیادین معرفت‌شناسی در حل تعارض میان گزاره‌های کلامی و داده‌های تاریخی

گروه اندیشه ـ جواد سلیمانی ضمن تأکید بر اینکه تأثیرگذاری ارزشی در تحقیقات علمی اجتناب‌ناپذیر است، تصریح کرد: زمانی که میان گزاره‌های کلامی و داده‌های تاریخی و تجربی تعارض به وجود می‌آید، باید ببینیم که اعتبار کدام یک از نظر معرفت‌شناسی بیشتر است تا بر دیگری ترجیح داده شود.

حجت‌الاسلام جواد سلیمانی، عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره) و مؤلف 17 عنوان کتاب، در گفت‌وگو با ایکنا، ضمن دفاع از امکان اسلامی‌سازی علم تاریخ، به اشکالات موجود در این باره پاسخ داد. بخش اول این گفت‌وگو با عنوان «توسعه منابع دانش تاریخ با اسلامی‌سازی علوم/ آیا قرآن منبع تاریخی است» چندی پیش منتشر شد. هم‌اینک بخش دوم این گفت‌وگو از نظر می‌گذرد؛

ایکنا ــ طبق نظر شما می‌توان از قرآن و روایات به عنوان منبع تاریخی استفاده کرد. اگر میان اطلاعاتی که از روایات و داده‌هایی که از منابع تاریخی دیگر به دست می‌آوریم تعارض وجود داشته باشد، باید چه کنیم؟ اگر جانب روایت را بگیریم، این شائبه ایجاد خواهد شد که از موازین علمی خارج می‌شویم و از علم تاریخ به علم کلام سوق پیدا می‌کنیم.

در ابتدا باید مقدمه‌ای را بیان کنم و آن اینکه تأثیرگذاری اعتقادات، یعنی مبانی کلام در علم تاریخ یک امر اجتناب‌ناپذیر است. نظام ارزشی همه مورخان در تحقیقات آن‌ها نقش‌آفرین است؛ برای مثال در کتاب دایرةالمعارف اسلامی آمده است که امام حسین(ع) صلح امام حسن(ع) را قبول نداشت. بر اساس نظریه عصمت می‌گوییم که امکان ندارد ایشان صلح امام حسن(ع) را قبول نداشته باشد.

در هنگام تعارض داده‌های کلامی و تاریخی باید معرفت‌شناسی وارد عمل شود. گاهی اوقات اعتقاد شما خودش دلایل عقلانی یا دلایل وحیانی محکمی دارد و گزاره تاریخی شما سند ضعیفی دارد؛ لذا گزاره اعتقادی بر آن غلبه می‌کند. گاهی برعکس است؛ یعنی گزاره تاریخی شما متواتر، ولی گزاره اعتقادی شما اختلافی است. پس الگوی ما برای حل تعارض این است که باید ببینیم که کدام یک از این گزاره‌ها از نظر معرفت‌شناسی معرفت موجه‌تری از دیگری ارائه می‌دهد و وزن معرفت‌شناسی‌اش بیشتر است.

اگر دستاورد کلامی ما اعتبار معرفت‌شناسی‌اش بیشتر از گزاره تاریخی باشد، بر آن مقدم می‌شود و اگر اعتبار گزاره تاریخی بیشتر از آن باشد، بر گزاره اعتقادی مقدم می‌شود. پس هنگام تعارض به معرفت‌شناسی مراجعه می‌کنیم؛ لذا نمی‌گوییم هنگام تعارض همواره گزاره‌های اعتقادی و کلامی مقدم می‌شوند. پس اصل تأثیر گزاره‌های کلامی در علوم انسانی اصلی اجتناب‌ناپذیر است. حتی آن محقق سکولار هم می‌گوید که چون به سکولاریسم معتقدم، تاریخ هم باید سکولار باشد.

ایکنا ــ اینکه همه محققان پیش‌فرض‌هایی دارند، واقعیتی است که شما هم بر آن تأکید می‌کنید، ولی آیا این مسئله یک نقطه ضعف در پژوهش‌های علوم انسانی به شمار نمی‌آید؟ وقتی از علوم انسانی اسلامی صحبت می‌کنیم، یک عرصه وسیع‌تری را در اختیار این پیش‌فرض‌ها قرار می‌دهیم؛ مثلاً قرآن و سنت هم در عداد منابع قرار می‌گیرد و مداوم دامنه پیش‌فرض‌های ما گسترده‌تر می‌شود. گسترده‌تر شدن دامنه پیش‌فرض‌ها عامل تهدیدی برای علم محسوب نمی‌شود؟ آیا نباید در جهت کمتر کردن پیش‌فرض‌ها حرکت کنیم؟

این نگاه زمانی ایجاد می‌شود که نگاه پوزیتیویستی به علم داشته باشیم. پوزیتیویست‌ها زمانی دستاوردهای یک پژوهش‌ را علمی می‌دانند که مبتنی بر مشاهده باشد. اگر کسی بگوید منابع معرفت‌بخش انسان صرفاً مشاهده نیست، بلکه عقل و وحی هم هست، آن وقت دیگر این اشکال پیش نخواهد آمد.

کسی که مشاهده‌گر است می‌گوید که وقتی می‌خواهم در خصوص جنگ بدر گزارش دهم، بررسی می‌کنم مورخانی که در میدان جنگ بدر حاضر بودند چه گفته‌اند. خب می‌بیند آن‌ها گفته‌اند که آن طرف سیصد و سیزده نفر بودند، طرف دیگر هم نهصد نفر بودند، جنگ هم یک روزه تمام شد و این تعداد آدم هم کشته شدند. باید توجه داشت که این وقایع تاریخی، خصوصاً وقایعی که انسان‌ در آنها دخیل است، بعد معنوی هم دارد، آن بعد معنوی را شخص مورخ نمی‌تواند با چشم سر ببیند.

قرآن به ما می‌گوید که ملائکه هم در این جنگ به سپاه اسلام کمک کردند. اگر کسی بگوید فقط بر اساس مشاهده، جنگ بدر را گزارش می‌دهم، این فرد جنگ بدر را ناقص گزارش کرده است. چون جنگ بدر لایه دیگری داشت که ابعاد مجرد این جنگ بود و این فرد آنها را ندیده است. او باید به علم کلام مراجعه کند. علم کلام به او می‌گوید که قرآن حجت است، بعد به آیات مربوط به جنگ بدر مراجعه کند.

پس اگر موضوع تحقیق ما فقط مادی باشد و بتوان بر اساس مشاهده ابعاد آن را تحلیل کرد، روش تحقیق تجربی کافی است، ولی اگر موضوع تحقیق ما ذوابعاد باشد، نمی‌توان فقط به مشاهده تکیه کرد. اصلاً هیچ مشاهده‌ای نیست که بدون داده‌های عقلی قابل تأیید باشد و بتوان از آن قانون استخراج کرد؛ برای مثال از کجا می‌توانیم یک قانون درست کنیم و بگوییم آب همواره در 100 درجه به جوش می‌آید؟

نقش بنیادین معرفت‌شناسی در حل تعارض میان گزاره‌های کلامی و داده‌های تاریخی
پس پدیده‌هایی که در علوم انسانی مورد مطالعه قرار می‌گیرند گاهی ابعادی دارند که ماورایی و غیبی است و با تجربه نمی‌توان به آن رسید. اموری هم که با مشاهده قابل تحقیق است، بدون مقدمات عقلی نمی‌توان از آنها قاعده استخراج کرد.

ایکنا ــ به نظر شما این مسئله در فرایند اجرایی تحقق علوم انسانی اسلامی نیز اثرگذار است و با روند کنونی می‌توانیم به آن برسیم؟ پیشنهاد شما چیست؟

بین مبانی‌ای که به آنها اعتقاد داریم و روش تحقیق در علوم انسانی گسلی را مشاهده می‌کنیم؛ یعنی وقتی وارد حوزه و دانشگاه می‌شویم و یک روش تحقیق را که در علوم انسانی مرسوم است و از غرب آمده فرامی‌گیریم. این روش تحقیق آرام آرام برای ما اصل می‌شود و فکر می‌کنیم که اگر غیر از این روش عمل کنیم، دیگر پژوهش ما علمی نخواهد بود.

به یک مبانی هم اعتقاد داریم. چیزی که باقی می‌ماند ربط بین مبانی و روش تحقیق ماست. باید کتاب‌ها نوشته شود تا ربط بین مبانی اعتقادی اسلامی و مسائل علم و منابع و اهداف آن روشن شود. این کار انجام نشده است. الان کتاب‌هایی نوشته شده مبنی بر اینکه مبانی اسلامی‌سازی علوم انسانی چیست. روش اسلامی‌سازی علوم انسانی چیست. باید برای هر رشته‌ای کتاب جداگانه‌ای تدوین شود و تبیین کند که تأثیر مبانی اعتقادی در روش تحقیق در این علم خاص چیست. مثلاً باید در علم تاریخ اصولی را استخراج کنیم تا براساس عمل به آن اصول، علم تاریخ نیز اسلامی شود.

چندی پیش عبدالکریم سروش گفته بود که کسانی که از اسلامی‌سازی علوم انسانی سخن می‌گویید، توضیح دهند که علم تاریخ را چگونه اسلامی خواهید کرد. آقای سروش، جواب شما این است؛ می‌گویید که مبانی هیچ نقشی در علم ندارد و علم، روش تحقیق خاص خودش را دارد. از شما سؤال می‌کنم: شمایی که می‌گویید اگر امام حسین(ع) قیام کرد و امام حسن(ع) صلح کرد و امام سجاد(ع) به دعا رو آورد، به سرشت اینها برمی‌گردد؛ یعنی شخصیت امام حسن(ع) آرام بود و اهل جنگ نبود. امام حسین(ع) اهل مواجهه و امام سجاد(ع) عرفان‌مسلک بود. این مطلب را براساس چه مبنایی می‌گویید؟ بر اساس این مبنا که قائل به عصمت اهل بیت(ع) نیستید. قائل به علم لدنی نیستید. پس شما هم براساس مبنای خودتان، تاریخ را تحلیل می‌کنید. تحلیل شما نشان‌دهنده این است که علوم می‌تواند اسلامی و غیراسلامی باشد.

نکته آخر، احساس می‌کنم که برگزاری جلسات مشترک زیاد بین حوزه و دانشگاه این مشکل را در جامعه حل می‌کند و در این جلسات این حرف‌ها گفته شود. بعضی‌ فکر می‌کنند کسانی که می‌خواهند علوم انسانی را اسلامی کنند، می‌خواهند بیایند قدرت را بگیرند؛ چون اگر قرار است اقتصاد اسلامی شود چه کسی می‌خواهد این کار را انجام دهد؟ خب حوزویان با روایات آشنا هستند. این حرف غلط و توهم است. مسائل علم اقتصاد و نظام اقتصادی در دانشگاه و مبانی دینی در حوزه است. باید اساتید حوزه و دانشگاه نظام اقتصاد اسلامی را با هم طراحی کنند.

انتهای پیام
captcha