به گزارش ایکنا از اصفهان، قبل از اینکه به امامزاده علی بن موسی کاظم(ع) شهر راوند برسی، در میان کوچه پس کوچههای خاکی و چهار دیواریهای کاهگلی، خانه قدیمی به چشم میخورد. خانهای که در روزگاران قدیم، مرکز تربیت شاگردان قرآنی بوده. استاد و صاحب خانه، گرد پیری بر چهرهاش نشسته، اما سرشار از نشاط جوانی است. با او وارد گفتوگو میشوم، چادر رنگیاش را جلوتر میکشد و در گوشهای از اتاق به روایت زندگیاش مینشیند.
حاجیه خانم، خودتون رو معرفی میکنید؟
«حاجیه مریم بال افکنده» هستم که همه اهالی خطه راوند کاشا، من را به عنوان استاد قرآن میشناسند. زبان هجی قرآن را از مادربزرگم یاد گرفتم. او هم از مادرش آموخته بود. این خانواده بدون اینکه به مکتبخانه بروند، سواد قرآنی داشتند. من هم این مسیر را ادامه دادم و توانستم شاگردان زیادی تربیت کنم، اما حالا چون همه از بچگی به مدرسه میروند؛ دیگر کسی برای یاد گرفتن قرآن به سراغ من نمیآید.
از او میخواهم کمی از قرآن را با زبان هجی برایمان تلاوت کند. کتاب قرآن را میگشاید و حروف و صداها را پشت هم، با سرعت و بی فاصله تلفظ میکند و تا انتهای سوره حمد را روخوانی میکند... بِسمِ اَللهِ اَلرَحمنِ اَلرَحیم، 70 تا زیر و زبر دارد.ب و سین، زیر بِس/ م و لام، زیر مِ... بِسمِ/ لام و الف و لام، ه زیر هِ، بِسمِ اللهِ/ رَ زبر رَح/ میم الف ما/ نون رِ، زیر نون رحمانِ/ ر زبر رَح، میم ای زیر حی/ میم زیر مِ رحیمِ.
چند شاگرد قرآنی پرورش دادید و اینکه شاگردانتان در قبال این آموزش چگونه از شما قدردانی میکردند؟
تعداد شاگردانم یادم نیست. خیلی زیادند. این قرآن، عربی است و بالای صفحاتش جواب استخاره دارد. این کتاب را... (به زهرا شمسیزاده یکی از شاگردانش که سوی دیگر اتاق نشسته اشاره میکند).. به من هدیه دادند. هر خانوادهای بنا به تمکن مالی خود و به منظور تجلیل و قدردانی از آموزش قرآن، هدایایی به من میدادند.
در زندگی شخصیتان اتفاقی افتاده که شما آن را به برکت آموزش قرآن نسبت دهید؟
سفرهای زیارتیام مثل حج، کربلا، مشهدالرضا و... همه به برکت یاد دادن قرآن بوده است. دو بار خواب دیدم که 12 امام به صورت نور در آسمان هستند و من وقتی امام حسین(ع) را دیدم، شروع به اشک ریختن و سینه زدن کردم. بعد از هر بار دیدن این خواب به کربلا مشرف شدم.
مردم چه طور با حاجیه مریم برخورد میکنند؟
به در و دیوار و وسایل خانهاش اشاره میکند و میگوید: بسیاری از این وسایل را نظیر فرشها، لوستر، بخاری، سماور و ...مردم در ازای نذری که برای برآورده شدن حاجاتشان بر گردن گرفته بودند، به اینجا آوردهاند. همچنین روز عاشورا مراسم برگزار میکنم که مردم به گرمی در آن شرکت میکنند.
صحبتی با شاگردانتان یا جوانان دارید؟
شاگردانم که دیگر به من سری نمیزنند، اما من شرمندهشان هستم. امیدوارم که همه آنها و همه جوانان سلامت و عاقبتبخیر باشند.
از حاجیه خانم خداحافظی میکنم. از اتاقهای کوچک که در و دیوارش از شنیدن قرائتهای شبانهروزی حاجیه مریم نور گرفتهاند میگذرم. از حیاط و کوچههای خاکی و چهاردیواریهای کاهگلی دور میشوم. به خاطرات غبار گرفته تمام شاگردانش که دیگر از احوالش نمیپرسند، تشری میزنم. برکت به همین آسانی از زندگی میرود. وقتی نعمت حضور چنین استاد بیآلایشی نادیده انگاشته شود.
انتهای پیام