نقد ادله ناممکن انگاری علم دینی
کد خبر: 3798887
تاریخ انتشار : ۰۹ فروردين ۱۳۹۸ - ۰۹:۴۶

نقد ادله ناممکن انگاری علم دینی

گروه اندیشه ــ «نقد ادله ناممکن انگاری علم دینی» عنوان مقاله‌ اخیر علی ربانی‌گلپایگانی است که در صد و پنجمین شماره از فصلنامه علمی ـ پژوهشی «کلام اسلامی» منتشر شده است.

به گزارش ایکنا؛ یکی از مقالاتی که در جدیدترین شماره فصلنامه علمی ـ پژوهشی «کلام اسلامی» منتشر شده، «نقد ادله ناممکن انگاری علم دینی» به قلم علی ربانی‌گلپایگانی است.
نویسنده در چکیده این نوشتار آورده است «‏بحث درباره «علم دینی» یا «دینی سازی علوم» در زمینه علوم تجربی- به ویژه علوم انسانی- از مباحث جدید در عرصه دین‏پژوهی، فلسفه علم و کلام جدید است. در این‏باره دو رویکرد متعارض وجود دارد. بر اساس یک رویکرد، توصیف علوم تجربی به دینی و غیر دینی و به بیانی دیگر، «دینی سازی علوم تجربی» هم معقول و ممکن است و هم مفید و لازم، اما بر پایه رویکردی دیگر، این کار نامعقول و ناممکن است. طرفداران این رویکرد، بر اثبات دیدگاه خود، ادله‎ای آورده‎اند که رؤوس آن‏ها عبارت است از: بی‏معنایی وصف دینی در موضوع، غایت و روش علم، تفکیک مقام پرسش‎‎گری از پاسخ‎گویی و مقام گردآوری از مقام داوری در پژوهش علمی، بررسی مراحل سه‎گانه تحقیق علمی، ناتمامی مقدمات اسلامی سازی علوم انسانی، تعلق ناپذیری علم، تضعیف شأن معرفت بخشی گزاره‏های علمی و آسیب‏پذیری دین در پی تغییر نظریه‎های علمی. ادله مزبور در نوشتار حاضر مورد بررسی و نقد قرار گرفته است».
به باور نویسنده بحث درباره علم دینی از مباحث جدید در عرصه دین پژوهی، فلسفه علم و کلام جدید است. مقصود از علم در این مساله، علوم تجربی(علوم طبیعی و انسانی) است و مراد از دین، دین آسمانی و حق است که مصداق کامل آن دین اسلام است پرسشی که در این باره مطرح است این است که آیات توصیف علوم تجربی به وصف دینی، به گونه‌ای که در سرنوشت پژوهش علمی و در نتیجه در گزاره‌ها و نظریه‌های علم موثر باشد، معقول و ممکن است یا خیر؟ عده‌ای از پژوهش گران حوزوی و دانشگاهی، علم دینی یا دینی سازی علم به معنای مزبور را معقول و ممکن می‌دانند، چنان که برخی از آنان بر ضرورت آن نیز تاکید می‌ورزند، اما برخی از صاحب نظران آن را نامعقول و ناممکن قلمداد کرده‌اند در این نوشتار ادله آنان را نقل و نقد خواهیم کرد.
دلیلی اولی که نگارنده در این خصوص به بحث گذاشته «بی معنایی وصف دینی در موضوع علم» است و ذیل این عنوان می‌نویسد هر علمی موضوع معینی دارد از باب مثال، هستی شناسی یا گیاه شناسی یا انسان شناسی موضوع معینی دارند و آن موضوع هم تعریف معینی دارد، اعم از این که به درستی آن را شناخته باشیم یا نه، یعنی تعریف انسان، اسلامی و غیر اسلامی ندارد، انسان یک موضوع معینی است و این موضوع معین ساختمان معینی دارد. این انسان احکام و خواصی (عوارض ذاتی معینی) دارد که اگر ما به آنها برسیم، علم انسان شناسی را کامل کرده‌ایم معنا ندارد که بگوییم دو گونه عوارض ذاتی برای انسان داریم: عوارض ذاتی اسلامی و عوارض ذاتی غیر اسلامی از این‌ها جز یک نوع بیش‌تر یافت نمی‌شود و ضابطه آن این است که اگر ماهیتی یک نوع بیش‌تر یافت نشود، اسلامی و مکتبی بودن یا نبودن به طور کلی منتفی است. همانگونه که مثلا دو گونه دوچرخه اسلامی و غیر اسلامی نداریم، دو گونه انسان اسلامی و غیر اسلامی هم نداریم براساس این پیش فرض منطقی که «تمایز علوم به تمایز موضوعات آنها است» علم هر جا باشد یکی است، و مستقل از فرهنگ و ایدئولوژی‌ها است.
از باب مثال، پاره‌‌های مختلف علم فیزیک که در فرهنگ‌های مختلف تولید می‌شوند با هم تعارض و تناقض ذاتی ندارند، بلکه همگی علم واحدی را می‌سازند. فلسفه نیز همین گونه است؛ ما یک فلسفه بیش‌تر نداریم که فیلسوفان مختلف پاره‌های مختلف آن را گفته‌اند. این بدان معنا نیست که در فیزیک(یا فلسفه) اختلاف نظر و ابرام و نقض وجود ندارد، این‌ها همه لوازم وجود علمی بنام فیزیک است و با هم وحدت موضوعی دارند و این موضوع واحد هویت واحدی به آنها می‌بخشد.
نویسنده در ادامه به نقد این دیدگاه پرداخته و آورده است اگر در مورد موضوع علم، میان مقام ثبوت و مقام اثبات تفکیک قائل شویم، به لحاظ مقام اثبات، هم در علوم انسانی و هم علوم طبیعی، دینی و غیر دینی بودن موضوع، معقول خواهد بود؛ زیرا در این مقام، هر گاه عالمان دارای جهان بینی‌های مختلفی باشند، از موضوع علم تفسیر‌های مختلفی خواهند داشت، و فرض اینکه این تفسیرها با آموزه‌های دینی هماهنگ یا ناهماهنگ باشند و در نتیجه دینی یا غیردینی باشند، معقول است البته این مطلب در حقیقت، به مبنای متافیزیکی علم مربوط است و نسبت دادن آن به موضوع علم، مجازی خواهد بود‌، مگر آنکه دیدگا‌ه‌های متافیزیکی درباره موضوع علم بر روش آن نیز تاثیر بگذارد، که در آن صورت نسبت مزبور حقیقی خواهد بود نه مجازی توضیح مطلب در ادامه خواهد آمد.
دلیل دومی که نگارنده به بحث پیراون آن پرداخته «بی معنایی علم دینی در روش علوم» است و ذیل این عنوان آمده است اگر ما علم را بر مبنای روش آن علم تعریف کنیم و تمایز علوم را به تمایز روش‌هایشان بدانیم همانند تعریف علم بر مبنای موضوع علم دینی و غیر دینی معنا نخواهد داشت. روش امری غیر اختیاری است و ما برای رسیدن به این حقیقت که چیزی نتیجه چیزی دیگری هست یا نیست، روش‌های مختلفی نداریم. در واقع این جهان، مقدمات و نتایج را با راه‌های معینی به یکدیگر وصل می‌کند روش عبارت است از کشف این معنا که مقدمات چگونه و از چه مسیری به نتایج منتهی می‌شوند.
ما نیستیم که مقدمات را به نتایج وصل می‌کنیم، چون در آن صورت در یک نسبیت بی امان غرق خواهیم شد و هر کس حق خواهد داشت که از مقدمات معینی به نتایج دلخواه خود برسد و در آن صورت ما علمی نخواهیم داشت علم آن است که مقدمات نتایج را مهار کند و نگذارد به هر طرف که دلمان خواست برویم و از هر مقدمه‌ای هر نتیجه‌ای را بگیریم. روش به ما می‌گوید راه‌های معینی برای عبور از مقدمه به نتیجه وجود دارد که اگر از آن راه‌ها برویم نتیجه صحیح و اگر نرویم نتیجه باطل حاصل می‌گردد. بنابراین، ما از روش نیز نمی‌توانیم جز یک نمونه داشته باشیم. در واقع و نفس الامر یک روش درست است و اگر آن یکی را کشف کردیم، دیگر اسلامی و غیر اسلامی ندارد.
نگارنده در نقد این دیدگاه می‌نویسد این سخن که روش علوم به دینی و غیر دینی قابل تقسیم نیست، سخنی درست است، ولی لازمه‌اش این نیست که روش علوم به وصف دینی توصیف نشود، بلکه بر عکس روش‌های علوم اساسا دینی است، چرا که هرگاه روش علم مکشوفه بشر است و نه مجعول او، پس آن روش از خواص و ویژگی‌های واقعیت‌ها و حقایق هستی و جهان است و حقایق هستی و جهان به ذات، صفات و افعال الاهی باز می‌گردد و مرضی خداوند است بنابراین، دینی است آری، اگر مقصود این است که دینی سازی روش علوم بی معناست، سخن درستی است، اما اگر مقصود بی معنایی ترکیب«‌علم دینی» از حیث روش علم است نادرست است.
نویسنده در ادامه به ذکر دو نکته پرداخته و آورده است 1ـ مکشوفه بودن روش علوم و مجعول نبودن آن، با تک روشی بودن علوم ملازمه ندارد؛ زیرا ممکن است برای شناخت حقیقتی از حقایق هستی، دو یا چند روش که همگی دینی‌اند وجود داشته باشد، مانند روش‌های عقلی، شهودی و نقلی(وحیانی) برای شناخت حقایق ماورا طبیعی و روش‌های نقلی و تجربی برای شناخت حقایق طبیعی. 2ـ نوع نگرش و جهان بینی عالم درباره موضوع مورد پژوهش و شناخت آن، در روشی که برای تحقیق و شناخت موضوع به کار می‌برد موثر است و لذا اگر جهان بینی او دینی یا غیر دینی باشد، روش متاثر از آن جهان بینی نیز دینی یا غیر دینی خواهد بود. از باب مثال، کسی که برای پدیده‌های طبیعی گونه‌ای از شعور، ادراک و اختیار قائل است و معتقد است پدیده‌های طبیعی نسبت به رفتارهای بشر، عکس العمل آگاهانه و ارادی انجام می‌دهند، به کارگیری روش توصیفی و تبیینی رایج در علوم انسانی معتبر است، در علوم طبیعی نیز لازم می‌شمارد؛ یعنی همان گونه که رفتارهای آدمی را نمی‌توان فقط براساس قانون علیت مطالعه و بررسی کرد، بلکه باید عنصر آگاهی و اختیار را نیز در نظر گرفت و دست به تعبیر و تفسیر هرمنوتیکی آنها زد، همین روش را باید در علوم طبیعی نیز رعایت کرد.
از سوی دیگر، کسانی که در علوم انسانی نگرش پوزیتویستی دارند، و بر این باورند که رفتارهای انسان همانند پدیده‌های طبیعی تابع قوانین جبری علی و معلولی است و عنصر اراده و اختیار را در انسان انکار می‌کنند روش علوم انسانی را با روش علوم طبیعی از هر نظر یکسان می‌شمارند. این تفاوت نگرش، زمینه توصیف علم تجربی را به دینی یا غیر دینی فراهم خواهد ساخت.
نویسنده در انتها و در مقام نتیجه‌گیری می‌نویسد علوم تجربی، از حیث موضوع، غایت و روش، به لحاظ مقام ثبوت و نفس الامر، به دینی و غیر دینی تقسیم پذیر نیستند، بلکه دینی‌اند، خواه عالمان علوم تجربی، دیندار باشند یا بی دین، اما به لحاظ مقام اثبات، پژوهشگران علوم تجربی، در پرتو جهان بینی (هستی شناسی، جهان شناسی و انسان شناسی عقلی و فلسفی یا وحیانی) چه بسا فهم و تلقی متفاوتی از پدیده‌های طبیعی و انسانی دارند که بر روش پژوهش علمی نیز تاثیر می‌گذارد و نتیجه پژوهش علمی نیز متفاوت خواهد بود، لذا این تاثیر گذاری به مرحله پرسش گری یا مقام گرد آوری اختصاص نخواهد داشت، و مرحله پاسخ گویی یا مقام داوری را نیز شامل می‌شود. بنابراین، وصف دینی و غیر دینی برای علوم تجربی و به عبارت دیگر، دینی سازی این علوم، معنادار، معقول و ممکن است.
انتهای پیام

captcha