روز هشتم در کربلا چه گذشت
کد خبر: 3747968
تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱۳۹۷ - ۰۷:۵۱

روز هشتم در کربلا چه گذشت

گروه معارف - در ‌روز هشتم محرم سال ۶۱ هجری قمری آب در خیمه‌های سید‌الشهدا(ع) نایاب شد.

روز هشتم در کربلا چه گذشت؟

به گزارش ایکنا از خراسان‌جنوبی، خوارزمی در «مقتل الحسین» و خیابانی در «وقایع الایام» نوشته‏‌اند که در روز هشتم محرم، امام حسین(ع) و اصحابش از تشنگی سخت آزرده‌خاطر شده بودند، بنابراین امام(ع) کلنگی برداشت و در پشت خیمه‏‌ها به فاصله نوزده گام به طرف قبله، زمین را کَند، آبی گوارا بیرون آمد و همه نوشیدند و مشک‌ها را پر کردند سپس آن آب ناپدید شد و دیگر نشانی از آن دیده نشد.
هنگامی که خبر این ماجرا به عبیداللّه‏‌بن زیاد رسید، پیکی نزد عمربن سعد فرستاد که به من خبر رسیده است که حسین چاه می‏‌کَند و آب به دست می‏‌آورد. به محض اینکه این نامه به تو رسید، بیش از پیش مراقبت کن که دست آن‌ها به آب نرسد و کار را بر حسین(ع) و یارانش سخت بگیر. عمربن سعد دستور وی را عمل کرد.

آوردن آب از فرات
به هر حال هر لحظه تب عطش در خیمه‌ها افزون می‌شد. امام(ع) برادر خود عباس‌بن علی‌بن ابی‌طالب را فراخواند و به او مأموریت داد تا همراه سی نفر سواره و بیست نفر پیاده برای تدارک آب برای خیمه‌ها حرکت کند. در حالی که بیست مشک با خود داشتند. آنان شبانه حرکت کردند تا به نزدیکی شط فرات رسیدند در حالی که نافع بن هلال پیشاپیش ایشان با پرچم مخصوص حرکت می‌کرد.

عمر بن حجّاج پرسید: کیستی؟! نافع بن هلال خود را معرفی کرد.
ابن حجّاج گفت: ای برادر! خوش آمدی، علت آمدنت به این جا چیست؟ نافع گفت: آمده‌ام تا از این آب که ما را از آن محروم کرده‌اند، بنوشم.
عمر بن حجاج گفت: به خدا سوگند در حالی که حسین و یارانش تشنه کامند هرگز به تنهایی آب ننوشم. سپاهیان عمر و بن حجّاج متوجه همراهان نافع بن هلال شدند و عمروبن حجّاج گفت: آن‌ها نباید از این آب بنوشند، ما را برای همین جهت در این مکان گمارده‌اند.
در حالی كه سپاهیان عمرو بن حجاج نزدیك تر می‌شدند، عباس بن علی(ع) به پیادگان دستور داد تا مشك‌ها را پر كنند و پیادگان نیز طبق دستور عمل كردند و چون عمرو بن حجاج و سپاهیانش خواستند راه را بر آنان ببندند، عباس بن علی و نافع بن هلال بر آن‌ها حمله ور شدند و آن‌ها را به پیكار مشغول كردند و سواران، راه را بر سپاه عمرو بن حجاج بستند تا پیادگان توانستند مشك‌های آب را از آن منطقه دور كرده و به خیمه‌ها برسانند.
سپاهیان عرو بن حجاج بر سواران تاختند و اندكی آنها را به عقب راندند تا آن كه مردی از سپاهیان عمروبن حجاج با نیزه نافع بن هلال، زخمی عمیق برداشت و به علت خونریزی شدید جان داد و اصحاب به نزد امام بازگشتند.
ملاقات امام و عمر بن سعد
امام حسین(ع) مردی از یاران خود به نام عرو بن قرظه انصاری را نزد عمر بن سعد فرستاد و از او خواست كه شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند و عمرو بن سعد پذیرفت. شب هنگام امام حسین(ع) با بیست نفر از یارانش و عمر بن سعد با بیست نفر از سپاهیانش در محل موعود حضور یافتند.
امام حسین(ع) به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادر خود عباس بن علی و فرزندش علی اكبر را در نزد خود نگاه داشت و همینطور عمر بن سعد نیز به جز فرزندش حفص و غلامش، به بقیه همراهان دستور بازگشت داد.
ابتدا امام حسین(ع) آغاز سخن كرد و فرمود: ای پسر سعد! آیا با من مقاتله می‌كنی و از خدایی كه بازگشت تو به سوی اوست، هراسی ندارد!؟ من فرزند كسی هستم كه تو بهتر می دانی! آیا تو این گروه را رها نمی كنی تا با ما باشی؟ این موجب نزدیكی تو به خداست..
ابن سعد گفت: اگر از این گروه جدا شوم می‌ترسم كه خانه‌ام را خراب كنند!
امام حسین(ع) فرمود: من برای تو خانه‌ات را می‌سازم.
عمر بن سعد گفت: من بیمناكم كه املاكم را از من بگیرند!
امام فرمود: من بهتر از آن به تو خواهم داد، از اموالی كه در حجار دارم و به نقل دیگری امام فرمود: من «بغیبغه» را به تو خواهم داد و آن مزرعه بسیار بزرگی بود كه نخل‌های زیاد و زراعت كثیری داشت و معاویه حاضر شد آن را به یك میلیون دینار خریداری كند ولی امام آن را به او نفروخت.
عمر بن سعد گفت: من در كوف برجان افراد خانواده‌ام از خشم ابن زیاد بیمناكم و می‌ترسم كه آن‌ها را از دم شمشیر بگذارند!
امام حسین(ع) هنگامی كه مشاهده كرد عمر بن سعد از تصمیم خود باز نمی‌گردد، از جای برخاست در حالی كه می‌فرمود: تو را چه می‌شود؟! خداوند جان تو را از به زودی در بسترت بگیرد و تو را در روز قیامت نیامرزد، به خدا سوگند من می دانم از گندم عراق جز به مقداری اندك نخوردی!

عمر بن سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است! و برخی نوشته‌اند: امام حسین(ع) به او فرمود: مرا می كشی و گمان می‌كنی كه عبیدالله ولایت ری و گرگان را به تو خواهد داد؟! به خدا سوگند كه گوارای تو نخواهد بود و این عهدی است كه با من بسته شده است و تو هرگز به این آرزوی دیرینه خود نخواهی رسید! پس هركاری می‌توانی انجام ده كه بعد از من روی شادی را در دنیا و آخرت نخواهی دید و می بینیم كه سر تو را در كوفه بر سر نی می‌گردانند! و كودكان سر تو را هدف قرار داده و به طرف او سنگ پرتاب می‌كنند.
انتهای پیام

captcha