سوءبرداشت از مفهوم «علم دینی»/ مقصود آیت‌الله العظمی جوادی آملی از تفکیک علم به دینی و غیردینی
کد خبر: 1387847
تاریخ انتشار : ۲۵ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۶:۰۷

سوءبرداشت از مفهوم «علم دینی»/ مقصود آیت‌الله العظمی جوادی آملی از تفکیک علم به دینی و غیردینی

گروه اندیشه: آیت‌الله العظمی جوادی‌آملی در ابتدای مباحث‌شان تأکید می‌کنند که «علم بماهو علم» دینی و غیردینی ندارد، چون علم یعنی مطابق‌بودن با واقعیت و اگر دینی برحق بود، خود به خود علم را می‌پذیرد. آنجایی که این بزرگواران به سراغ علم دینی و غیردینی می‌روند، در بحث نظام‌سازی است.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن (ایکنا)، محمدمهدی اعتصامی، مسئول بخش علوم انسانی دفتر برنامه‌ریزی و تألیف کتاب‌های درسی وزارت آموزش و پرورش در یادداشتی که در پایگاه اینترنتی علم دینی منتشر شده است نکاتی را درباره علم دینی تشریح کرده است که این یادداشت در ادامه می‌آید:

با توجه به رویکرد معرفت‌شناسی دوره جدید غرب، که در آن علم یک امر فرهنگی ـ اجتماعی تلقی می‌شود و علوم تابع فرهنگ‌ها دانسته می‌شوند، هنگام استفاده از عبارت «علم دینی»، این تلقی پیش می‌آید که مسئله‌ها و پیش‌فرض‌های معرفتی و غیرمعرفتی دین در علم تأثیر گذاشته و ماهیت علم را دینی کرده‌اند.

گویا یک علم دیگری هم وجود دارد که غیردینی است، و در عین حال علم است! اما اگر ملاک علمی ‌بودن را اصل حقیقت بگذاریم، از این آشفته‌بازار رها می‌شویم. درست است که از آنجا که دین تابع حقیقت است و مقصود ما از علم، مطابقت با واقع است، این علم دینی می‌شود، اما این عبارت موجب این سوءتعبیر نیز می‌شود.

علم را با پسوندهای گوناگون جدا نکنیم

پس بهتر است برای رفع این سوءتفاهم‌ها علم را با پسوندهای گوناگون جدا نکنیم. حتی اگر بخواهیم به واسطه اغراض دین، علم دینی را از علم غیردینی جدا کنیم – مثلاً علم نافع و غیرنافع – این عبارت این مطلب را القا نمی‌کند. به همین منظور است که آیت‌الله جوادی‌آملی در ابتدای مباحث‌شان تأکید می‌کنند که «علم بماهو علم»  دینی و غیردینی ندارد، چون علم یعنی مطابق‌بودن با واقعیت و اگر دینی برحق بود، خود به خود علم را می‌پذیرد. آنجایی که این بزرگواران به سراغ علم دینی و غیردینی می‌روند، در بحث نظام‌سازی است؛ مثلا اینکه این فیزیک در منظومه دینی چه جایگاهی پیدا کند، می‌تواند دینی و غیردینی باشد. اگر به لحاظ معرفتی مبتنی بر فلسفه اسلامی بود، مبدأ و منتها دارد و می‌تواند به نگرش توحیدی ما کمک کند. همچنین این علم می‌تواند به‌عنوان یک علم نافع، در خدمت جامعه اسلامی قرار گیرد. اما این امور ذاتی علم نیستند. امور بیرونی و اغراض عالی و متعالی است که ما در علم دنبال می‌کنیم.

آیا دین تابع حقیقت است یا حقیقت تابع دین؟

بحث دیگر این است که ما اصلاً دین را برای چه و با چه معیار و ملاکی می‌پذیریم؟ آیا دین تابع حقیقت است یا حقیقت تابع دین؟ واضح است که به لحاظ منطقی، دین تابع حقیقت است و در واقع ما دینی را می‌پذیریم که علمی و مطابق با واقعیت باشد. به همین ‌جهت وقتی می‌گوییم علم دینی، گویا این دیدگاه اشعری در حال حاکم‌شدن بر ماست که دین اسلام احکامش منطبق بر مصالح نیست در صورتی که ما می‌گوییم اینکه خدا فرمود نماز صبح را دو رکعت بخوانیم یا گوشت خوک نخوریم، ملاک علمی و حقیقی دارد. در دیدگاه اشعری اینها بستگی به خواست و اراده خداوند داشته و در واقع حسن و قبح، ملاک ذاتی و درونی ندارد و وقتی می‌گوییم علم دینی، اصلا حقانیت این علوم به این است که چون خدا فرموده، نه به اینکه خودشان مطابق با واقع باشند. اینکه دین علمی و حقیقی است، یعنی هم در حوزه حکمت نظری و هم در حوزه حکمت عملی، همه احکام دینی ملاک حقیقی دارد. در حکمت نظری اگر فرمود که خدا یکی است، چون واقعا خدا یکی است. در حکمت عملی هم اگر فرمود نماز را برپا بدارید، به جهت قرار گرفتن آن در مسیر کمال انسان و مصالح اوست و از این جهت اینها هم علمی است.

اصولا معیار کلی و مبنایی تشخیص حقیقت از غیرحقیقت، منطق است. البته این به آن معنا نیست که وقتی اصل دین را پذیرفتیم، نیاز باشد که دلیل همه امور را بدانیم بلکه در بسیاری موارد، براساس اینکه می‌دانیم خدا به مصلحت ما حکم می‌کند، حکم خدا را اجرا می‌کنیم. در واقع راه سعادت هم منطبق بر حقیقت است که علم آن نزد خداست. پس باید مراقب فرهنگی‌ کردن و نسبی ‌قلمداد کردن علم به بهانه «علم دینی» باشیم که نتیجه آن منجر به نسبی‌گرایی در دین هم می‌شود.

captcha