خرد و دانایی؛ اساس تعالیم اسلامی
کد خبر: 3788183
تاریخ انتشار : ۲۷ بهمن ۱۳۹۷ - ۱۰:۳۷
قرآن و اعتبار خردورزی مردم/۳

خرد و دانایی؛ اساس تعالیم اسلامی

گروه اندیشه ــ یحیی یثربی در سومین شماره از یادداشت خود درباره قرآن و خردورزی معتقد است: دین اسلام برخلاف مسیحیت، نه تنها دشمن خردورزی و دانایی نیست، بلکه خرد و دانایی را اساس تعالیم خود قرار می‌دهد و بعثت محمدی (ص) همه خواسته‌های روشن‌اندیشان غرب را بسی کامل‌تر و بیشتر، قرن‌ها پیش از تلاش و مبارزات آنها به جامعه انسانی هدیه کرده است.

پنجشنبه///خرد و دانایی؛ اساس تعالیم اسلامیبه گزارش خبرنگار ایکنا؛ در ادامه یادداشت‌های یحیی یثربی، استاد فلسفه که دو شماره از آن هفته گذشته ذیل عنوان «قرآن و ا عتبار خردورزی مردم» منتشر شد، سومین شماره آن از نظر مخاطبان می‌گذرد؛

۳- توان معرفتی انسان

مکتب‌های غیرعقلانی، معرفت درست و مورد اطمینان انسان را، در وصول به حقیقت ماورائی و اتحاد با آن می‌دانند، نه در مشاهده و مطالعه جهان محسوس. افلاطون، فلوطین، مسیحیت و مکاتب هندی، هر یک به نوعی بر این نکته تصریح و تأکید دارند. یعنی هر یک از آن‌ها به‌گونه‌ای، انسان را در کسب معرفت به آن سوی این جهان حواله می‌دهند.

انگیزه و دلیل آنان برای حواله دادن به آن سوی این جهان، آن است که این جهان را موهوم و سایه‌ای از حقیقت می‌دانند که شناخت آن به خودی خود ارزش معرفتی ندارد. پس باید بر آن کوشید که از راه‌های دیگری جز راه حس و عقل، به «حقیقت ناب» دست یافت. (۱)
مکتب‌های عقلانی قدیم و جدید، از دو جهت با این دیدگاه مخالف‌اند: یکی از آن جهت که ارتباط معرفتی انسان را با خود این جهان اعتبار می‌دهند و دیگر این که توان معرفتی انسان را در آن حد نمی‌دانند که به حقیقت ناب، دست یابد. بلکه انسان در حد توان، در راه فهم همین جهان پیش می‌رود. اگرچه این توان، محدود و ناچیز است، اما مدام با آزمون و خطا در سیر تکاملی و پیشرفت است.

اما اسلام، از همه مکاتب عقلانی، دقیق‌تر و پیشرفته‌تر درباره توان معرفتی انسان سخن گفته است. قرآن کریم بیش از هر چیز ما را به نظر و توجه به جهان محسوس فراخوانده و معرفت ما را محصول ملاحظه و تدبر در پدیده‌های همین جهان می‌داند.

قرآن به این نکته تصریح دارد که ما وقتی از مادر متولد می‌شویم هیچ معرفتی نداریم و همه معرفت خود را با حواس و عقل خود به دست می‌آوریم. (۲) قرآن در مواردی مشاهده حسی را برای پیامبران نیز، یک معرفت اطمینان‌بخش می‌داند. چنان که در جریان حضرت ابراهیم می‌خوانیم که از خدای تعالی درخواست کرد که چگونگی زنده کردن مردگان را به او نشان دهد؛ و از طرف خداوند به او خطاب شد که: مگر به این مسئله ایمان نداری؟ حضرت ابراهیم در پاسخ گفت: من ایمان دارم، اما می‌خواهم دلم اطمینان یابد.(۳)
از طرف دیگر در قرآن کریم توان علمی انسان، محدود معرفی شده است؛ (۴) و نیز به این نکته تصریح شده است که علم و دانش انسان امکان افزایش دارد؛ (۵) و خداوند به پیامبرش دستور می‌دهد که از خداوند بخواهد تا بر دانش او بیفزاید؛ (۶) بنابراین از نظر اسلام باید انسان هرچه بیشتر در فهم موجودات جهان محسوس تلاش کند و دامنه معرفت خود را هرچه بیشتر گسترش دهد و هرگز با ادعای اتحاد با حقیقت ناب، خود را بی‌نیاز از کسب معرفت نداند.

۴ ـ ابزار کسب اطلاعات انسان

مکتب‌های غیرعقلانی، با اشکال و عنوان‌های گوناگون خود، در این مورد اتفاق نظر دارند که انسان با قوای عادی ادراک خود، یعنی با حس و عقل به معرفت درست دست نمی‌یابد. مکتب‌های ارفه‌ای‌- فیثاغوری‌- افلاطونی و نماینده آنها، فلوطین و نوافلاطونیان هر یک به زبانی، به تحقیر چشم و گوش و عقل و هوش انسان پرداخته و کسب معرفت را نتیجه زهد و ریاضت و سلوک روحی می‌دانند. (۷)

در مسیحیت نیز این اصل اگوستین (مرگ ۴۳۰ میلادی) که: «فهم پاداش ایمان است»، یک اصل مسلم بوده و هست. این اصل برگرفته از متون مقدس است که بار‌ها و بار‌ها بر تقدم ایمان بر تعقل و تفکر تأکید می‌کند. در اشعیای نبی آمده است که: «مادامی که ایمان نیاورده‌اید فهم نخواهید کرد»؛ (۸) و در نامه به عبرانیان آمده است که: «با ایمان فهمیده‌ایم که...»؛ (۹) و کتب مقدس، بار‌ها و بار‌ها به تحقیر عقل و هوش تأکید می‌ورزد، (۱۰) از جمله:

ادعای حکمت، نشان حماقت است! (۱۱) خدا حکمت را باطل گردانیده و جهل را مایه نجات قرار داده است! (۱۲)

حتی لوتر که یک معترض و اصلاح‌‎طلب بود، باز هم عقل را بزرگ‌ترین دشمن ایمان و معروف‌ترین روسپی شیطان می‌دانست که باید لگدمال شده و تحقیر شود و در حوضچه «تعمید» غرق شود! (۱۳).

اما مکتب‌های عقلانی، تنها ابزار تشخیص درست و نادرست را، چشم و گوش و عقل و هوش انسان دانسته و اندیشه را بر ایمان تقدم می‌بخشند. زیرا در حقیقت هم «ایمان» چیزی جز باور عقلانی نیست و هرگونه باوری محصول تشخیص و حکم قوای ادراکی انسان است؛ و از این رو ارسطو، ابن سینا و روشن‌اندیشان جدید غرب، بر اصالت و اعتبار عقل مستقل و خود محور تأکید می‌کنند؛ و تفکر فلسفی را با این مشخصه، تعریف می‌کنند که: پیش از خردورزی و تحقیق و استدلال، به هیچ باور و نتیجه خاصی متعهد نیست.

اسلام نیز همانند مکاتب عقلانی دیگر، تنها ابزار انسان را برای تشخیص حق از باطل و راه از بیراهه، حواس و عقل خودش می‌داند؛ لذا میان انسان و حقیقت به هیچ واسطه‌ای اعتبار نمی‌بخشد.

اسلام نه تنها حس و عقل انسان را تحقیر نمی‌کند، بلکه انسان را به خاطر عدم بهره‌گیری از آن‌ها سخت مورد نکوهش قرار می‌دهد. (۱۴) در قرآن کریم از قول دوزخیان چنین آمده است: «اگر دارای گوش بودیم و به حقایق گوش می‌دادیم و اگر از خرد و اندیشه بهره می‌جستیم، چنین در صف دوزخیان قرار نمی‌گرفتیم»؛ (۱۵) و در جای دیگر آمده است که: «ما کسانی را از جن و انس سزاوار دوزخ قرار دادیم که عقل داشتند، اما آن را به کار نمی‌گرفتند و چشم داشتند، اما نمی‌دیدند و گوش داشتند، اما نمی‌شنیدند، آنان در حد چارپایان‌اند و بلکه بی‌راهتر از چارپایان! آنان‌اند که غرق غفلت‌اند.» (۱۶)

بنابراین دین اسلام برخلاف مسیحیت، نه تنها دشمن خردورزی و دانایی نیست، بلکه خرد و دانایی را اساس تعالیم خود قرار می‌دهد. در یک کلام، بعثت محمدی (ص) همه خواسته‌های روشن‌اندیشان غرب را، بسی کامل‌تر و بیشتر، قرن‌ها پیش از تلاش و مبارزات این روشنفکران، به انسان و جامعه‌ انسانی هدیه کرده است. انسان غربی مجبور است که دین را کنار بگذارد، تا به معرفت درست، رهایی از خرافه، اخلاق، عدالت اجتماعی، جامعه خود ساخته، رفاه و آسایش و در نهایت به اصالت و اعتبار انسان دست یابد. در حالی که همه انسان‌ها، همه این خواسته‌ها را، در حوزه تعالیم اسلام می‌توانند به بهترین صورت داشته باشند. تنها با این شرط که همانند انسان روشن‌اندیش غرب، بیدار و اندیشمند بوده و از هرگونه خردورزی و اندیشه درست کوتاه نیایند.

[۱]- راسل، تاریخ فلسفه‌ی غرب، کتاب اول، فصل ۱ و ۳۰. و رابرت، هیوم، ادیان زنده‌ی جهان، بخش ادیان هند.

[۲]- نحل/ ۷۸.

[۳]- بقره/ ۲۶۰.

[۴]- اسراء/ ۸۵.

[۵]- یوسف/ ۷۶.

[۶]- طه /۱۱۴

[۷]- راسل، برتراند. تاریخ فلسفه غرب، کتاب اول، فصل ۱ و ۳۰، و تاریخ فلسفه‌های دیگر.

[۸]- اشعیای نبی (از مجموعه کتاب مقدس عهد قدیم)، ۷/۹

[۹]- نامه به عبرانیان، (عهدجدید)، ۱۱/۳

[۱۰]- برای نمونه عهد عتیق، سفر تکوین، ۳. وعهد جدید، نامه به قرنتیان، ۱ و ۲ و ۳.

[۱۱]- همان.

[۱۲]- نامه به قرنتیان، ۱ و ۳

[۱۳]- ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج ۶، فصل ۱۶، بند ۷.

[۱۴]- ملک/۱۰.

[۱۵]- همان، ۱۰.

[۱۶]- اعراف /۱۷۹.

انتهای پیام

captcha