دوربین را روی صندلی گذاشتم و فاطمه هم از روی سن پایین آمد و سارا هم از آن طرف به سمت در دویدیم و استاد را صدا میزدیم: «آقای دکتر!، آقای دکتر!» فاطمه از همه ما سراسیمهتر بود. صدایش میلرزید. استاد در راهرو با گامهای محکمتری به سمت آسانسور میرفت و فاطمه هم کنارش، ما هم پشت سرشان و سمت دیگر استاد رسیدیدم. استادی که در طول ۴ سال کارشناسی و دو سال ارشد همیشه لبخند او را دیده بودیم و آرزویمان بود که این استاد مهربان داور ما شود و مدام به شوخی فاطمه را دست میانداختیم که تو رانت کردهای استاد داورت فلانی است، حالا با ابروهای گره کرده سرش پایین بود و حتی سر برنمیگرداند به حرفهای فاطمه گوش کند. خانواده فاطمه؛ مادر، خواهر و همسرخواهرش و دخترعمهاش هم که از کار و زندگی زده بودند تا ۹ صبح امروز اینجا باشند، از سالن آمده بودند بیرون. فاطمه که تا دقایقی پیش شمرده و واضح نمودارهای ﺑﺮآﻳﻨﺪ ﻧﻴﺮوﻫﺎی وارده به سطح را در چند اسلاید نشان میداد، کنار استاد راه میرفت و بریده بریده حرف میزد: «استاد خواهش میکنم، میشه بفرمایید چه خطایی از ما سر زد که شما اینطور بهم ریختید، استاد خواهش میکنم، یه لحظه صبر کنید!».
من و سارا میترسیدیم کلمهای حرف بزنیم. فقط کنار استاد داور و فاطمه میرفتیم. رسیدیم جلوی آسانسور، استاد دکمه را زد. نگاهی به نمایشگر بالای آسانسور کرد، آسانسور طبقه شش بود و ما طبقه ۳. استاد برگشت و به هر سه ما نگاهی اندخت و من متوجه شدم انگار آن عصبانیت لحظهای پیش در نگاهش نیست، فرصت را غنیمت دانستم: «استاد اگر خطایی کردیم شما به بزرگواری خودتان ببخشید». سارا هم ادامه داد: «بله استاد. خانم رضایی تقصیری ندارند». همین که آمدم بگویم این هفته آخرین زمانی است که باید دفاعیهها انجام شود، فاطمه زد زیر گریه: «استاد محض رضای خدا!».
آسانسور همچنان طبقه شش مانده بود و نمایشگر این را نشان میداد. استاد دستانش را با ناراحتی حرکت میداد: «نخیر انگار این هم امروز با ما سر ناسازگاری دارد». همیشه صبور بود و با زیرکی تلاش میکرد خستگی و ناراحتی خود از مسئله یا اتفاقی را نشان ندهد. کاغذها، کلاسور و نسخه پایاننامه فاطمه که در دست چپش بود را به دست دیگر داد و به طرف پلهها رفت. فاطمه همچنان گریه میکرد. اینکه نمیتوانست در این شرایط بر خودش مسلط باشد و منطقی با استاد صحبت کند من را عصبی میکرد، اما از طرفی دلم هم برایش میسوخت.
استاد که راه افتاد ما همچنان پشت سرش حرکت میکردیم، همین که استاد یک پایش رفت روی پله پایین و پای دیگرش روی موزاییکهای پاگرد بود، برگشت به طرف ما سه نفر. دستش را به حالت غضب به سمت ما آورد: «شما هنوز یاد نگرفتید جلسه علمی و آکادمیک با مجلس عروسی و مهمانی تولد فرق داره! فردا همین شماها میشید مسئول و معاون و مدیرکل تو این مملکت، فحشش رو به من میدن». فاطمه گریهاش بند آمد، انگار که منتظر بود صدایی از استاد بشنود. استاد رو کرد به فاطمه: «دخترم، با آموزش صحبت کنید یک وقت دفاع دیگر برای شما در همین هفته تعیین کنند. اگر انقلت آوردند بگویید من گفتهام. اصلا خودم زنگ میزنم. بدون گل و شیرینی و این تشکیلات، بیایید کارتان را شرح دهید. از خانوادهتان هم عذرخواهی کنید. برای خودتان میگویم. خداحافظ».
شرح ماجرا
داستانی که خواندید داستان یک واقعه بود. گرچه در تمامی دانشگاههای کشور که دانشجویان کارشناسی ارشد و دکتری مشغول تحصیلاند و جلسات دفاعی هم وجود دارد و مراسم لاکچری دفاع پایاننامه و رساله به فراوانی در حال برپاییست در این جلسات از سبدهای گل و شیرینی و میوه گرفته تا فیلمبرداری و حتی در مواردی آوردن ناهار وجود دارد. اما با وجود اطلاعیههای مکرر دانشگاههای مختلف مبنی بر ممنوعیت آوردن گل و شیرینی در مراسم دفاع، همچنان شاهد برگزاری جلسات با این سبک و سیاق هستیم.
حال، گروه جامعهشناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در اقدامی شایسته طی مصوبهای به دانشجویان این گروه اعلام کرده است: در جلسات دفاع پایاننامه کارشناسی ارشد و رساله دکتری، حضور خانواده و همراهان در زمان دفاع ممنوع است و تنها در زمان اعلام نتیجه میتوانند حضور داشته باشند. همچنین هرگونه پذیرایی و آوردن شیرینی و میوه و دستهگل در محل جلسه دفاع ممنوع است.
این مصوبه بر روی برد گروه مذکور برای ملاحظه دانشجویان نصب شده است:
علیرضا محسنی تبریزی، مدیرگروه جامعه شناسی دانشگاه تهران در گفت وگو با خبرنگار
ایکنا؛ درباره این تصمیم خردمندانه گفت: اگر خانوادهها همراه با گل و شیرینی در جلسه دفاع دانشجو حضور یابند ممکن است حمل بر این شود که میخواهند بر نظر داوری اثر بگذارند. البته این اتفاق هم میافتد و خود حضور والدین در جلسه دفاع علمی کار داوری را سخت میکند و داور و یا داوران در کنار توجهات علمی به ارائه دانشجو، در عین حال شرم حضور دارند. برای اینکه فضا آکادمیک بماند، این تصمیم در گروه گرفته شد.
به گفته این استاد جامعه شناسی، جلسات دفاع در دانشگاهها عملا به مهمانی تبدیل شده است. وی در اینباره بیشتر توضیح داد و گفت: البته این موضوع در جلسات دفاع دانشگاه آزاد مرسومتر است. حضور خانواده با پذیرایی و گل و فیلمبرداری عملا امکان نقد را کم میکند و پایاننامه، دفاعشده تلقی میشود و خانوادهها منتظرند جلسه دفاع تمام شود و فرزندشان نمره ۲۰ را دریافت کند و کف بزنند؛ لذا بهتر است خانواده حضور نداشته باشد. پذیراییها و تشویقها بماند بعد از اتمام زمان دفاع انجام شود.
انتهای پیام
گزارش از مریم روزبهانی
در بخشنامه های وزارت علوم نوشته برگزاری جلسه پایان نامه و هماهنگی اساتید با دانشجو است وقتی اینچنین است خوب دانشجو هم دوست دارد سنگ تمام بگذارد که پشت سرش حرفی نباشد.
دانشجو باید به فکر ارائه پایان نامه باشد و مطالب علمی را در ذهن داشته باشد نه هماهنگی با استاد و کارشناس و ...
به نظر من اگر این وظیفه بر عهده دانشگاه باشد این مشکل حل می شود.
ممنون از ایکنا برای پرداخت به این موضوع
واقعا جای تاسفه که جلسات دفاع به کانون توجهات تشریفاتی و خاله بازی بدل شده!
این روال هیچ کجای دنیا دیده نمیشه
جهان سومی بودن در همه جا و همه رفتارهای ما نمود داره قشر تحصیلکرده و نکرده هم نداره...
به امید روزهایی بهتر
کلن تو همه موارد زندگیشون افراط میکنند