به گزارش خبرنگار ایکنا؛ نشست «مواجهه اهل بیت(ع) با جریانهای مختلف شیعه» امروز 30 بهمن، با سخنرانی احمد پاکتچی، عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع) در ساختمان کتاب صادق(ع) برگزار شد. پاکتچی، در جلسه دیگری از سلسله جلسات سیرهشناسی به تشریح مباحثی پرداخت که در جلسه گذشته به آن پرداخته بود. او در این جلسه اصلیترین وظیفه امامان معصوم(ع) را تعلیم ذکر کرد و استراتژی ائمه(ع) را تعامل با جامعه اسلامی که عموما در زمان حضور غیر شیعه بود خواند و عمل اخلاقی را بسی پیش از عقاید، معیار درجات شیعیان ذکر کرد. پاکتچی در بخش مقدماتی به توضیح مقدمات و یادآوری جلسه گذشته پرداخت.
در پی مشروح سخنان پاکتچی و بخش پرسش و پاسخ را ملاحظه میکنید:
مباحث این جلسه در ذیل «اصول سیرهشناسی» است
گاهی اوقات دوستان با پیش فرضهایی که دارند مطالبی که در جلسه مطرح میشوند را تفسیری ویژه میکنند که گوینده این هدف را دنبال نمیکند. همان طور که میدانید این جلسه تقریبا جلسه 19هم از یک سلسله جلسات است که هدفش مبانی سیرهنگاری است. شاید در این جلسه دیگر لزومی نداشته باشد بیان شود، اما در حد اشاره خوب است که شان نزول این سلسله مباحث مطرح شود و آن این که اگر ما برای مثال در حوزه فقه شاخهای داریم به نام اصول فقه، در حوزه سیرهنگاری مبانیی را برای سیره نگاری بیان کنیم. ما تنها شاهد درگیری سیرهنویسها بودیم که بخشهای متفاوتی را مطالعه کردهاند و در زمینه نظری ما دچار کمبود مواد در این زمینه هستیم و بحثهای ما اینجا اقدامی در جهت پرکردن خلا نظری در زمینه سیرهنگاری است و وقتی هدف این است، ما باید به سراغ معارف سنتی و غیرسنتی برویم تا بتوانیم به هدف برسیم، از این رو این سلسله را میتوان در ذیل عنوان اصول سیرهنگاری گنجاند و پرداختن به ماهیت نظری و انتقادی جزء ماهیت این جلسات خواهد بود.
در ارتباط با مبانی سیرهنگاری و در سلسله حاضر بحثهای متنوعی در طول این 18 جلسه انجام گرفته است و یکی از مباحث آن بود که اهل بیت(ع) چگونه با جریانهای مختلف شیعه مواجه شدهاند. من ابا داشتم که درگیر بحث در خصوص جریانهای غیرشیعه شوم و البته در این زمینه به صورتی هم در جلسات دیگر بحث کردهام. از این رو محور اصلی جلسه گذشته ما پیروان ائمه بود. همچنین گفتم بعضی با پیش فرضهای خود بدون اینکه توجه کنند این بحث در پازل مبانی سیرهنگاری است، گاهی برداشتهای ویژهای داشتهاند و من لازم دانستم این را یادآوری کنم که موضوع اصلی ما مبانی سیرهنگاری بود و نه مباحث کلامی و درگیریهایی که در حوزه امامت و دیگر حوزهها وجود دارد. البته این موضوعات نیز مورد علاقه من هست و خیلی در این خصوص صحبت هم کردهایم، ولو اینکه برخی از سخنان من برداشت تقریب مذاهب اسلامی کرده باشند که من با آن موافق بودهام اما موضوع من در این سلسله جلسات تقریب مذاهب اسلامی نبوده و مبانی سیرهنگاری بوده با این هدف که ما چگونه میتوانیم سیره اهل بیت(ع) را بنویسیم.
تنوع جریانها در صفوف ائمه(ع)
یکی از بحثهایی که در جلسه گذشته مطرح شد تنوع جریانهای مختلف در صفوف اصحاب ائمه(ع) وجود داشت. همه میدانند که در صفوف اصحاب ائمه طیفهای مختلفی از اصحاب وجود داشتند که برخی از آنها میتوانستند با تعریف امروز ما شیعه خالص باشند که با تمام استانداردهای ما همراه هستند و برخی از آنها به تدریج از این استانداردها فاصله میگرفتند، یعنی دراین بین بودند کسانی که با حضرت امام صادق(ع) بودند و شیعه به معنایی که ما می فهمیدیم بودند، اما ممکن بود بعد از درگذشت حضرت به جریان انحرافیی مانند فطحیه پیوسته بودند. در این بین بودند کسانی که در زمان حیات حضرت درگیر جریانهای انحرافی که پیش از حضرت ایجاد شده بود، مانند زیدیه بودند. مراد از انحراف آن است که از مسیر تثبیت شده به عنوان جریان مورد تایید خارج شده بودند. حتی کسانی بودند که از بیرون رجال شیعه بودند. این مسئله در اصحاب امامان دیده میشود. به نظرم این موضوع قابل تشکیک نیست و کسی نمیتواند در این که چنین تنوعی وجود داشته است تردید کند. رجال شیخ از کتب اربعه رجال شیعه به این مسئله صحه گذاشته است.
ائمه به دنبال ایجاد مدرسه بودند و نه فرقه
ما وقتی مسیر فعالیت ائمه را که در زندگی تک تک شان دنبال میکنیم، با این سوال مواجه میشویم آیا ائمه به دنبال ایجاد مدرسه بودند و یا فرقه؟ من مقایسهای بین داستان حضرت موسی و هارون(ع) و بحث خودمان انجام میدهم. وقتی که حضرت موسی(ع) به میقات رفته و هارون را به عنوان نماینده جامعه مسلمین قرار میدهند و وقتی بر میگردند و با خشم برادر خود را مورد خطاب میبیند، هارون میخواهد توضیح دهد که چرا من اقدام سختی انجام ندادهام، مطرح میکند که برای او اهمیت داشته است آن بوده است که وقتی برادرش باز میگردد، در بین بنی اسرائیل تفرقه نبیند. همچنین بر اساس حدیث منزلت گفته شده است که نسبت حضرت علی(ص) و پیامبر(ص) مانند نسبت حضرت موسی(ع) و حضرت هارون(ع) است، این برابری در حوزه نبوت نیست. یکی از ویژگیهای حضرت هارون(ع) با حضرت موسی(ع) پیامبری بوده است، حال در عصری که ختم نبوت است این نسبت از چه جنبهای میتواند باشد. حضرت هارون(ع) به غیر از نبوت ویژگیهایی هم داشته است. بدون تردید وزیر بودن یکی از ویژگیهای حضرت هارون(ع) است. وقتی حضرت موسی(ع) به میقات میرود، هارون را به عنوان وزیر میگمارند که نگرانیاش آن است که وقتی حضرت موسی برگشته و نگوید بین بنی اسرائیل فرقه ایجاد شده است و این خیلی اهمیت دارد. ما باید بر اساس آیههای قرآن حدیث منزلت را بفهمیم.
باید توضیح بدهم عرضم در خصوص حدیث منزلت یکی از مستندات من است. از خلال حدیث «علی مع الحق»، «سفینه» و ... میتوانم مستند بیاورم و بگویم اینها در کنار هم در این راستا هستند که علی(ع) به عنوان نخستین امامی که مفتخریم از شیعیانشان هستیم نیامده بودند که در بین امت تفرقه ایجاد کنند و جایگاهشان از باب ایجاد تفرقه نبوده است. ماموریت امیرالمومنین(ع) این نبوده است که به عنوان امام منصوص، که به آن اعتقاد دارم، تفرقه ایجاد کنند. تاسیس فرقه ماموریت ائمه(ع) نبوده است و مراد من همین است. بهترین خدمت ائمه این بود که بتوانند خدمتی به همه جامعه اسلامی بکنند و این طور نبوده است که ماموریت الهی شان را تنها در خصوص یک گروه بدانند.
نکته دیگری که میخواهم عرض کنم در خصوص اهداف نبوت در اسلام است، وقتی در قرآن گفته میشود « رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ: پروردگارا در ميان آنان فرستادهاى از خودشان برانگيز تا آيات تو را بر آنان بخواند و كتاب و حكمت به آنان بياموزد و پاكيزهشان كند زيرا كه تو خود شكست ناپذير حكيمى» (بقره، 129) بر اساس این آیه و آیات مشابه، شهید مطهری و بسیاری از عالمان دیگر نتیجه گرفتهاند که اصلیترین ماموریت انبیا معلمی است و این کلمه قصار بسیار درستی است که تعلیم کتاب و حکمت و در یک کلمه تعلیم به عنوان محوریترین وظیفه پیامبران است، حتی اگر با آیاتی مانند این آیات را با آیاتی که بر برقراری قسط است مقایسه کنیم، بسامد آیات تعلیم بیشتر است و از نظر ما امامت ادامه نبوت است. امام میآید به جز نبوت بقیه مسئولیتهای پیامبررا ادامه دهد. از این رو این مهم است که بدانیم معلمی یکی از اصلیترین خصوصیات ائمه است و مهمترین وظیفه ائمه ادامه وظیفه معلمی است که انبیا داشتهاند و وقتی میگویم ائمه در راه ساخت مدرسه هستند، میتوانیم مستنداتی از قرآن و روایات برای آن بیاوریم. ایجاد قسط نیازمند شرایط بوده است اما معلمی خصوصیت همه ائمه(ع) بوده است.
آخرین نکته مقدمهام مباحثی است که کتاب کافی به آن کمک میکند. این کتاب اصلیترین کتاب حدیثی شیعه است. اولین کتب اربعه ماست و همیشه در طول 1100 سال گذشته نام شیخ کلینی در فضای شیعه درخشیده است. شیخ بعد از عقل و جهل و توحید، مبحث کتاب الحجة را بیان میکند و این امر تصادفی نیست و این نشان میدهد که حجت ادامه مباحث گذشته است. زمانی حجت پیامبر(ص) است و در دورهای پس از ختم نبوت حجت باید ادامه داشته باشد و ما مفتخریم منتظر ظهور حجت هستیم و شیخ کلینی روی این مسئله تاکید دارد. اگر حوصله دارید این کتاب را ورق بزنید و روایات این بخش را نگاهی کنید. مسئله حجج الهی و ائمه این است که اینها حجت الهی و امام در کل زمین هستند و اگر زمین از حجت خالی شود، زمین نابود میشود. مجموعه مباحث کلینی این است که زمین نباید از حجت خالی باشد و هر شیعه صحیح العقیدهای معتقد به آن است و در این صورت این اعتقاد تالیی خواهد داشت و آن این است که امام تنها امام ما شیعیان نیستم و نمیتوانیم فکر کنیم امام تنها مال ماست، به حضرت احساس مالکیت کنیم و معقتد باشیم که دیگران تعلق به امام ندارند و امام نیز با هیچ کس مناسبتی ندارد. وقتی مسئلهای مطرح میشود که امام امام دیگران هم هست، احساس میکنیم مالکیت ما خدشهدار شده است در حالی که این موضوع از اقوال شاذ نیست و ائمه(ع) حجت خدا روی زمین هستند و اگر کسی هست که او را نمیشناسد اشکال از اوست و نه از امام. حدیث «من مات ولم يعرف إمام زمانه، مات ميتة جاهلية» درباره چه کسی حرف میزند؟ آیا درباره من حرف میزند که شیعهام، درباره کافری حرف میزند که اصلا اسلام را قبول ندارد و یا در خصوص اهل سنت حرف میزند؟ این حدیث درباره همه آدمهاست و از همه انسانها خواسته میشود که امام زمان خود را بشناسند. همین الان همه انسانها باید امام زمان(عج) را بشناسند و این حرف حرف شاذی نیست.
این مسائل مشهورات شیعه هستند و چنین نیست که قول نادری را میگویم، نگاه مشهور این بوده شیخ طوسی، علامه حلی و علما معاصر هم همین اعتقاد را دارند و من سراغ این جمله میروم که ایشان آمده بودند برای تعلیم. ایشان امام بودند و کار امام هدایت کردن و راه نشان داده است و اینها امام همه کسانی بودند که در جهان زندگی میکنند و به اندازه جهان شمولی اسلام ماموریت امام هم جهان شمول است و اگر ضعفی است شامل کسی است که امامی امام عصر خود را نشناخته است.
ائمه(ع) در خصوص پیروانشان تفکر طیفی داشتهاند
یکی دیگر از عرائض بنده این بود که نمیتوانیم بگوییم مخاطب ائمه(ع) به دو گروه خوب و بد تقسیم میشوند. این تصور مانند جداول دوره مدرسه است که دانشآموزان به خوبها و بدها تقسیم میشدند و دو حالت خوب و بد وجود داشت، آیا ما در بحث خودمان با چنین مدلی مواجه هستیم؟ یعنی افرادی که پیرو ائمهاند کلا خوباند و بقیه بدند؟ ملاک ما برای این خط میان خوب و بد چه خواهد بود؟ به عنوان دفع دخل مقدر، پرسشی احتمالی طرح کرده و جواب میگویم. میتوان گفت ما یک سلسله مولفههایی تعریف میکنیم که اگر کسی مقداری از مولفهها را باور داشته باشد، جزو خوبها قرار میدهیم، در غیر این صورت جزو بدها مینویسیم. من این را به یک معنا قبول دارم که موافقم هر مذهبی یک سلسله خط قرمزهایی دارد و اگر ما کلا بگوییم هر کسی هر اعتقادی داشته باشد نمی شود. هر مذهبی سلسله اصولی دارد که ضروریات مذهباند. اگر کسی ضروریات را نداشته باشد از دایره مذهب بیرون گذشته میشود، بنابراین اینکه بگوییم چه کسی مسلمان است و چه کسی نیست را قبول دارم و حتی قبول دارم بگوییم تعریف کنیم چه اعمالی فرد را مرتد میکند. میتوان این را طرح کرد که چه باوری ممکن است فردی را شیعه صحیح الباوری نسازد. اعتقاد به امامت منصوص از ضروریات شیعه است. این مقدار را باور داریم که مذهب شیعه اثنی عشری را که بنده مفتخر به آن هستم، اعتقاد به اینکه نص به چه کسانی تعلق گرفته، اعتقاد به غیبت و ... از شرایط صحیحالاعتقادی است اما بحث ما در این باره نیست. بحث ما در این باره بود که آیا آن کسانی که خارج استاندارد مورد تایید ما هستند، یک ذیل مقوله محسوب میشوند؟ یا ذیل مقولههای مختلف محسوب میشوند. افرادی ممکن است در بیرون از دایره وجود داشته باشند که به این دایره نزدیکاند و برخی ممکن است دشمنی کنند. آیا فردی به نام زرارة بن اعین که ندانست امام بعدی کیست و برادرزاده خود را به تحقیق فرستاد و قبل از رسیدن او از دنیا رفت و حجاج بن یوسف یکی است؟ آیا ابی الجارود مانند فردی از جماعت اشقیا است؟ جواب من به این موضع تاریخی است.
نه ائمه(ع) و نه شیعیان ائمه(ع) این طور سیاه و سفید برخورد نکردهاند. تفسیر ابی الجارود از متون در شیعه امامیه رایج بوده و در کتاب تفسیر ابراهیم قمی حجم قابل توجهی از روایات از ابی الجارود است. احمد بن محمد بن سعيد همدانى از رجال برجسته جارودی ارتباط نزدیکی با علمای شیعه اثنی عشری داشته و از معاصرین شیخ کلینی است و بسیاری از شاگردان کلینی از شاگردان بنعقده هم بودهاند. ما اگر روایات زراره را حذف کنیم، ضربه جدیی خواهیم خورد و هیچ کدام از علمای برجسته ما این کار را نکردهاند. بنابراین در برخورد با طیفهای مختلف شیعه از شیعه امامیه خالص خلص تا فطحیه و زیدیه، نمیتوان با یک نگاه رفتار کرد. مسئله این نبوده است که بگوییم دوغ و دوشاب یکی هستند و فرقی نمیکند انسان چه مذهبی داشته باشد. مدرسه ظرفیت حضور شاگردان مختلفی را دارد. افرادی هستند که بیشترین هدایت را داشتهاند و کسانی که به بیشترین صورت نتوانستهاند بهره بگیرند و نباید ایشان را با اشقیا امت یکی گماشت. البته من اگر کاملا هدایت نیافتم، باید پاسخگو باشم اما افراد به درجه هدایتی که دارند جایگاه و حرمت خود را دارند. به هیچ وجه تبرئه اشقیا مورد بحث من نبود و کسانی بودند که در حق ائمه شقاوت و ظلم کردند و حتما باید پاسخگوی اعمالشان باشند. در ادامه جلسه من نظام دو قطبی و نظام طیفی بین الحدینی را بیان کردم. ما به جای اینکه الگوی سیاه و سفید را در نظر بگیریم، باید نظامی طیفی را در نظر بگیریم.
فرق فرقه و تفرق
بنده هدفی را که دنبال میکنم این است که فرقه و تفرق مطلوب اسلام نبوده و امری تحمیلی در جهان اسلام بوده است. بحث ما در زمان جنگ این بود که جنگ تحمیلی است و این طور نبود که ما از جنگ خوشمان بیاید. در بحث فرقه هم همین است، یک موقع ما از فرقهسازی استقبال میکنیم و یک موقع میگوییم که فرقه تحمیل شده است. مجموع آیات قرآنی و روایات شکی باقی نمیگذارد که برنامه اسلام تفرق نبوده و امت واحده بوده است. آیات مختلفی ما را از تفرق نهی کرده است. اگر تفرقی روی داده امری عارضی و تحمیلی است و خدا به این سمت نرفته که این را به وجود بیاورند. روایاتی وجود دارند که میتوانند کمکرسان باشند.
در خطبه 121 نهج البلاغه، امام(ع) میگوید شیطان فرقهسازی میکند و این کار خدا و مردان خدا نیست. امام علی(ع) دعوت میکند از فرقهسازی و در آتش دمیدنهای شیطان فاصله بگیرید و خواستههای شیطان را محقق نکنید.
همچنین در خطبه 127 میگویند بهترین کسان کسانی هستند که در وضعیت میانهاند و بنابراین شما در موقعیت میانه باشید و دست خداوند با جماعت است. ایشان میفرمایند از تفرق پرهیز کنید و کسی که از جماعت جدا شود از شیطان هستند همان طول که گوسفندی از گله جدا شود، قسمت گرگ است. ما رفتار حضرت علی(ع) را با دیگران دیدهایم. امیرالمومنین(ع) امام همه مسلمین بودهاند و نه امام گروه خاصی از مسلمین.
در جای دیگری(کلینی 8/80) از حضرت صادق(ع) نقل قولی داریم که در کافی آمده است. سعید بن یسار از ایشان نقل قول میکنند که در آن امام(ع) میگویند که شما شیعه خوانده شدهاید و نه اینکه شما فرقهای جدا هستید. شیعه از نگاه امام صادق(ع) خود اسلام است نه اینکه در داخل اسلام قسمتی برای خود جدا کرده باشد. این حرف حرف شاذی نیست. آیا ما باید بپذیریم که ما فرقه هستیم؟ هیچ وقت هم نپذیرفتهایم. دعوا بر سر این بوده است که اصل اسلام را ما میگوییم. نمیشود که ما معقتد باشیم که در عقاید اصل اسلامیم و در عمل مانند گروهی عمل کنیم که دور خودش دیوار کشیده است. بنابراین محوری داریم به نام رسول الله(ص) که حول آن اهل بیت(ع) هستند و باز حول آن شیعه را داریم ولی شیعه یعنی پیروان و اسم یک فرقه نیست که دور خود دیوار کشیده باشد. شیعه کسی است که از پیامبر(ص) و اهل بیت(ص) تبعیت میکند و در حدیث یاد شده اینکه امام صادق(ع) میفرمایند «سمیت آل علی» قضیه را مشخص میکند و میگویند مخالفان شما اسم شما را آل تراب و شیعه گذاشتهاند. هدف معصومیت پرتو افشانی حداکثری بود.
حدیث دیگری داریم که در منابع اهل سنت و شیعه آمده که انیس مالک به نقل از پیامبر آورده و شیخ صدوق در کتاب خصال آورده و پاورقی مهمی هم بیان کرده است. حدیث در خصوص تفرق بنی اسرائیل و ادیان قدیم سخن میگوید و بیان میکند که پیامبر در جواب اینکه فرقه ناجیه کیست، میگوید الجماعه، الجماعه، الجماعه. تعجب این است که شیخ صدوق این را نقل میکند و البته بلافاصله می گوید جماعت اهل حق است، هرچند اقلیت باشند و حدیثی میآورد که یک مومن حجت است و فرد مومن جماعت است. ممکن است کسی بگوید تو چه چیزی در تفسیر این حدیث میگویی؟ احمد حنبل و محمد آجری هم این حدیث را آوردهاند.
من تلقیام این است که ما با یک مشکل اصطلاحی سر و کار داریم. تحول مفهومی در مورد کلمه فرقه روی داده است. مشکل قضیه این است که فرقه را در این حدیث اول به معنایی که امروز میفهمیم میفهمیم، مانند شیعه، سنی، اشاعره و... و بعد وقتی میگوید امت من به 71 فرقه تقسیم میشوند، احساس می کنیم که چه امت بد عاقبتی. امت حضرت موسی(ع) و عیسی(ع) هم همین عاقبت را پیدا کرده است. کلا خداوند سه پیامبر در ابعاد جهانی فرستاده که نهایتا هر سه فرقه فرقه شدهاند. در برخی روایات این حدیث تعداد فرقهها 70 و 72 هم آمده است. ما پس از قرن چهار در بین شیعه و اهل سنت، فرقه را به این معنا فهمیدهایم. نکتهای که خیلی مهم است، توجه به آن این است که باید در خصوص ماده (فَرَقَ) سخن بگوییم. ماده فرق به معنای قطعه قطعه شدن چیزی نیست بلکه به معنای جدا شدن است. ما وقتی فرقه را در اصطلاح کلامی بیان میکنیم احساس میکنیم فرقه یعنی شعبه و شاخه. آثاری مانند فرق الشیعه در واقع سعی کردهاند با این مدل به تفرق شیعه بپردازند.
ما باید این حدیث را در بافت زبانی سدههای اول بفهمیم که در این صورت به فرقههای عقایدی باز نمیگردد و به تفرقهای سیاسی مانند جنگها و رخدادهایی از این قسم باز میگردد. در احادیث امیرالمومنین(ع) شواهد زیادی در این خصوص وجود دارد. این حدیث میگوید آنان که از این بدنه جدا میشوند، در معرض هلاکت هستند، اما کسانی که در بدنه امت اسلامی باقی میمانند سلامتاند. در اینجا الجماعه را باید به معنای اجتماعی و نه معنای کلامی فهمید. در انتقادم به اهل سنت هم باید بگویم که ایشان جماعت را به نفع خود مصادره کردهاند، در حالی که جماعت به معنای وحدت و همکاری مسلمین است، ولو این که از نظر اعتقادی بحثهایی با هم داشته باشند. آنگونه که شیخ صدوق به شکل تکلف آمیزی میگوید که جماعت را به معنای غیر جماعت بگیریم. اگر به این سو برویم که مفهوم جماعت را به شکلگیری همکاریهای اجتماعی درون امت مسلمان باز گردانیم، همان چیزی که امروز تحت عنوان امت واحد اسلامی میگوییم به رغم اختلافات عقیدتی امری ممکن خواهد بود.
این تفرقها بعدا کلامی شده است. تفرقها در قرون اول کلامی نبود. ثقیفه بنیساعده، به قول الملل و نحل اولین اختلاف بین مسلمانان، زمانی که روی داد مسئلهای سیاسی بود و در قرنهای بعدی مسئلهای کلامی شد. ماجرای جنگ طلحه و زبیر، معاویه و خوارج با امیرمومنان(ع) و ... نیز ماجراهای کلامی نبودند و بعدا به مسائل کلامی بدل شدند.
منازل شیعه بر مبنای اخلاق است
مجموعهای از احادیث از زبان ائمه به منازل شیعه پرداخته است. موضوع بحث ما مواجه ائمه با جریانهای مختلف شیعه است و منازل شیعه هم سلسله روایاتی را در متون ما تشکیل میدهد که میتواند در این جهت مطرح شود. در حدیثی از امام علی(ع) مکالمهای به گزارش استرآبادی آمده است. این مکالمه بین ایشان و پیامبر(ص) نقل شده است که حضرت خطاب به پیامبر(ص) میگویند که جایگاه شیعه «ما» در بهشت چیست؟ نکتهای جالب وجود دارد که امیرمومنان(ع) نمیگونید که «شیعتنی» و میگویند «شیعتنا» و اینجا امیرالمومنین(ع) خود را با پیامبر(ص) در یک جا نظر گرفته و شیعه را شیعه پیامبر(ص) و علی(ع) ترسیم میکنند، از این رو اینجا «شیعتنا» اهمیت بسیار زیادی دارد. شیعه به دنبال این نیست که شیعه امیرالمومنین(ع) را به عنوان فراکسیون اقلیت در بین مسلمانان معرفی کند و در آن سوی قضیه وقتی پیامبر(ص) میخواهند جواب دهند که میگویند «شیعتنا معنا». به نظر این حدیث مهم و قابل تاملی است و بعدا دوستان میتوانند بگویند پاکتچی آدم عجیبی است که اگر حدیثی به نفعش است در سند آن توجه نمیکند و جایی که به نفعش نیست، سند را مورد توجه قرار میدهد. این حدیث قوی نیست اما ارزش این حدیث گفتمانی است و کاملا منعکس کننده یک گفتمان در بین شیعه است که به «شیعتنا» معتقدند نه «شیعتی»، البته من نمیتوانم مطمئن باشم چنین مکالمهای بین امام علی(ع) و پیامبر(ص) صورت گرفته است و من به گفتمان موجود در این روایات کار دارم. در ادامه این حدیث نکته مهمی است که میگوید شیعه ما وقتی میمیرند جایگاهشان به اندازه محبتی است که به ما دارند و این جا هم ملاک حب هم حب پیامبر(ص) و امام علی(ع) مطرح شده است.
در بین منابع متقدم احادیث متعددی در خصوص منازل شیعه داریم که اطلاعات مهمی دارند. در حدیثی که شیخ صدوق آورده است، امام باقر(ص) به امام صادق(ع) مطلبی را بیان میکند. در این روایت نکتهای خیلی مهم است. مکالمهای است بین امام صادق(ع) و امام باقر(ع) و در این مکالمه یک خط مشیی معین در خصوص منازل شیعه مطرح میشود که افراد مختلف شیعه در چه منزلتی هستند، روایات دیگری هم در خصوص منزلت شیعیان داریم که با ویژگیهای رفتاری و دانشی مشخص شده و در این روایات تاکیدی روی باورهای کلامی مشاهده نمیشود.
برخی از احادیثی با تعبیر «لیس منا» وجود دارند که من همه این احادیث را در دو هفته گذشته مرور کردهام که حتی یک مورد از آنها در خصوص عقاید نیست و عموما در خصوص دستورات اخلاقی است که اگر کسی این خط قرمزهای اخلاقی را رعایت نکند از ما نیست. این خیلی مهم است و اگر ما به دنبال سیره معصومین در مواجه با شیعیان هستیم، یک بخش مهم مسئله به قول امروز رنکینگ و منزلت دهی به این شیعه است که کدام یک از پیروان از درجه بالاتر برخوردار هستند و چه چیزی این درجه بالاتر را رقم میزند. بنده ندیدم روایاتی که این مسئله را به خط قرمزها عقایدی برگرداند نه به این معنا که نداریم، بلکه آنقدر ما به عقاید درگیر شدهایم که اخلاق در اولویتهای بعدی است.
حدیث بسیار جالبی در کتاب کافی شیخ کلینی است، حسن بن جهم به نقل از کاظم(ع) نکتهای مهم را بیان کرده است. به حضرت بیان شده است که در بین ما گروهی هستند که ائمه(ع) را دوست میدارند اما عزم و ارادهای که باید داشته باشند را هم ندارند، چه چیزی در این خصوص باید گفت. این را جهم می پرسد. امام کاظم(ع) در جواب گفتهاند که اینها از جمله کسانی نیستند که خدا آنها را عتاب کرده است و خداوند در خصوص ایشان گفته است «...فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ: پس اى ديدهوران عبرت گيريد»(حشر،2). برخی به اندازهای از رذائل هستند که میتوانند مورد عتاب خدا قرار بگیرند، برخی مورد رحمت هستند و برخی در میانهاند و انسانهایی سست ارادهاند و حق را دوست دارند و حاضر نیستند خیلی هزینه بدهند، مانند افرادی که در کشتن امام حسین(ع) شرکت نداشتند، اما با ایشان هم نبودند. این نشان دهنده عملکردی از جانب معصوم(ع) است که همه انسانها را به یک چوب نمیراند.
مجموعهای بسیار وسیع از روایات داریم که به نوعی به همراهی با عموم مردم تکیه دارد. اگر توجه کنید ما در مورد عراق عصر ائمه صحبت میکنیم که عموم مردم شیعه صحیح العقیدة نبودند، همراهی با عموم مردم یعنی همراهی با طیف گستردهای که در آن زمان زندگی می کردند. یک بخشی از روایات در خصوص رفتار خود ائمه است و بخشی دستور به شیعیان است که چگونه با عموم مردم رفتار شود.
در حدیثی که از جابر بنیزدی جعفی آمده در خصوص حب اهل بیت(ع) است بیان میشود که به گونهای رفتار کنید که مردم ما را دوست داشته باشند و در پایان عبارت دیگری هست که میگوید به طوری رفتار کنید که دوستیها را به سمت ما جلب کنید. بنابراین ما در خصوص یک استراتژی صحبت میکنیم و نه تاکتیک. این برنامهای راهبردی است که باید طوری رفتار شود که مودتها به سمت اهل بیت(ع) کشیده شود.
روایات دیگری از این دست باز وجود دارد. در روایت دیگری آمده است که در قبیلهای در خصوص کسی از شیعیان پرسیده میشود که پاسخ میدهند که او راستگو و امانتدارترین است که مانند او نیست، سخن از نوع رفتاری از جنس تقیه نیست بلکه یک شیعه باید یک فرد درست باشد.
در حدیثی دیگر از حسن ابنمحبوب از عبدالله سنان گفته میشود که از امام حسین(ع) نقل میکند که باید مریضهای مردم را عیادت کنید، در مراسم تشیع جنازهشان شرکت کرده و اگر لازم شد در دادگاهها به نفع و ضررشان شهادت داده و همراه با ایشان در مساجدشان باشید. پس از آنکه صحبت از این میشود اگر دشمن را تحریک بکنید مشکلاتی ایجاد میشود. نزدیک به این روایات مکررا در کتب شیعه آمده است. غالب مردم در آن دوره شیعه نبودند.
در حدیثی دیگری معاویه بن وهب به امام(ع) میگوید ما با آدمهایی از اقواممان و کسانی که با هم محشوریم و به مذهب ما نیستند چگونه رفتار کنیم؟ امام می گوید نگاه کنید به ائمهتان که شما به آنها اقتدا میکنید، هر کاری که ایشان میکنند، شما هم بکنید که آنها مریضان شان را عیادت می کنند و ... خوب می خواهم بگویم این قواعد کلی که در معاشرت با مردم کیفیت با رفتار با مردم حتی راجع به عامه ای که می توانند شیعه نباشند صادق باشد، به طریق اولی در خصوص جریان های شیعه میتواند صادق باشد.
تعامل با مردم و غیرشیعه در احادیث زیادی وجود دارد، در کافی کلینی که تعدادشان بسیار زیاد بود، احادیثی با مضمون «از ما نیست» یا «لیس منی» آمده است. به تعبیری از امام صادق(ع) از ما نیست که با مسلمانی حیلهگری کند که مسلمان ملاک قرار داده شده است. در حدیثی از امام صادق(ع) آمده است که کسی که با همسایهاش درست رفتار نکند از ما نیست. در حدیث دیگری این موضوع با توضیحات بیشتری ارائه شده است.
از مجموع عرایضی که ارائه دادم میتوانم بگویم که بر اساس سیره معصومین(ع) اصول کلی بیان شده پیجویی جلب محب حداکثری بوده است. موضوع این نیست که ما راه بیفتیم بگوییم بیایید معصومین را دوست داشته باشید، بلکه ائمه(ع) میتواند محور همکاریها و تعامالات سودمند اجتماعی و باشد که این مقال دیگری میطلبد.
بر اساس این گزارش، پس از سخنان پاکتچی، فرصتی هم به پرسش و پاسخ اختصاص داده شد که مشروح آن را در ادامه میخوانید:
آیا میتوان برخی از احادیث لعن را بدون بررسی سندی حذف کنیم؟
سخنان بنده به این معنا نیست که ما حرفی نزنیم که کسی ناراحت نشود، بحث من این است که مبنای معصومین(ع) تفرقه افکنی نیست و ممکن است در جاهایی دیگرانی به نوعی میخواهند به کجروی و تفرقهها دامن بزنند و به تحریفی دامن بزنند که باید در مقابل ایشان ایستاد. به هیچ وجه بنده فکر نمیکنم هر جا حدیثی محبتآمیز بود قبول کنیم و جایی که خشونت بود کنار بگذاریم. بحث من این است که در اساس اسلام و رفتار ائمه(ع) خشونت نیست، اما جایی که اقتضا کند باید در مقابل آن ایستاد.
شما از سوئی مخالفت کردید با فرقهسازی و از سوئی میگویید که شیعه اسلام ناب است. این مسئله را چگونه حل میکنید؟
اجازه بدهید من تکرار کنم. من منظورم ائمهاند که عین اسلاماند و مراد من شیعه نیست یا من شما و شیعیان نیست.
آیا فرقهای شدن ذاتی دین نیست؟
فرقه زمانی به عنوان اصطلاح مطرح میشود، موقعی که برداشتهایی مختلف از آموزههای نبی میتواند طبیعی باشد و آدم ها برداشتهای مختلف دارند. برداشتها سویه سابجکتیو دارد و در روایات هم دیده شد؛ برای مثال در خصوص فهم متفاوت ابوذر و سلمان. سلمان و ابوذر اگر چه از یاران نزدیک پیامبرند، ممکن است درکشان از دین متفاوت باشد. اما فرقه یک رفتار اجتماعی هم میتواند باشد، یعنی من جماعتی درست کنم و ارتباط خود را با دیگران به سطح نازلی تبدیل کنم. احادیثی که ذکر شد دال بر این بود که باید ارتباط با دیگران یعنی غیر شیعه را محفوظ نگه داریم. اینکه ما باید فرقه یا جماعتی بسته درست کنیم، مد نظر ائمه نبوده است. آیا ما از نظر جامعهشناختی این جماعتسازی را ضروری بدانیم و یا خیر، من فکر میکنم ضرورتی ندارد.
این احساس به من دست میدهد که به خاطر علاقه به امامان میخواهیم دیدگاه ایشان را اینگونه ارائه بدهیم که ایشان به دنبال فرقهسازی نبودند و به دنبال طیفیسازی بودند. اگر ما صد یا هفتاد سال پیش بودیم، خیلی به دنبال این موضع نبودیم. از طرفی هم شواهد عکس خیلی زیادی بر علیه تحلیل شما وجود دارد. یکی بحث مطاعنه است که در برخی موارد مطرح شده است. از طرفی هم میبینیم که در مسائل فقهی هم ائمه مسائل فقهی را برجسته میکنند و دنبال غیریتسازی هستند و ما از مجموع گزارشها لزوما این را نمیبینیم که آنها خود را امامان جهان بدانند. میتوان شواهد شما را به این انصاف دارد که ائمه(ع) به دنبال تشکیل اجتماعی از امامیه بودند و میخواستند اقلیت خود را بسط بدهند.
بخش اول سوالتان با بقیه سوالهایتان فرق میکند و من را مواجه با این میکند که ما که در دورهای زندگی میکنیم که تکثرها وجود دارد و بنا براین سوق پیدا کردهایم که دنبال این مباحث باشیم. من در حدود 20 سال پیش هم چنین دغدغههایی را نداشتم و شرایط اجتماعیی ایجاد شده که این حرفها را متناسب با شرایط اجتماعی بگوییم. این سوال به فلسفه علم و تحولات تاریخی به علم و تاریخ علم باز میگردد. اگر بنده به شما بگویم من احمد پاکتچی همین برداشت را 800 سال پیش داشتم، خیلی واضح است که غلط است.
اما در عین حال واقعیتی هم وجود دارد، آیا ماییم که چیزی به این نصوص تحمیل میکنیم، یا قبلا چیزی به این نصوص تحمیل شده است. اینکه آیا ما الان مصارده میکنیم یا قبلا چنین اتفاقی افتاده است. این اول الکلام است و ما باید بررسی کنیم که آیا در مقطعی از تاریخ، شیعه در موقعیتی خاص موجب شد این فهمها از سیره معصوم اتفاق بیفتد؟ یا آن سیره درست معصوم بود و ما فهم نادرست داریم؟ ادعای من این است که بنده بیراهه نمیروم و قبلی بیراهه رفته است. به نظر من نوعی و بحث خامی که مطرح میکنم، اگر بتواند پازلها را درست پر کند موفق است. گفتید ابهاماتی وجود دارد. قبول است، اگر بتوانم این ابهامات را جواب بدهم نشان میدهد که نظراتم نادرست نیست.
یهودیان در عربستان نمونه کاملی از جماعت بستهاند که نظامهای اخلاقیشان درون گروهی است. این آدم میگوید دزدی بد است اما درون سیستم من نه بیرون سیستم. نزولخواری در داخل یهودیان بد است اما برون از یهودیان آزاد است. احادیثی که من امروز خواندم این که شما باید به صدق و امانتداری شناخته شوید دال بر این است که ائمه(ع) به دنبال آن نبودند که نظامی بسته ایجاد کنند و نظام اخلاقشان درونی فهمیده شود. اگر شیعه درستی باشیم، میدانیم که نمیتوانیم از غیرمسلمان و غیرشیعه دزدی کنیم و حقوق مالکانشان را نادیده بگیریم و کسی به غرب برود و بگوید اینها کافر حربیاند و دزدی کند. شیعه دزد نیست، خائن به امانت و دروغگو نیست و ما با یک جامعه بستهای که نظامهای باید و نبایدش درونی تعریف شوند مواجه نیستیم. ائمه چنین جامعهای درست نکرده اند اما اینکه ائمه در خصوص اعتقادات درست و غلط را بیان کنند، درستش هم همین است و معلم باید این کار را بکند.
در جایی بحث لعنها مطرح میشود، بنده میخواهم یک اصلی برای توافق بیان کنم. باید قبول کنیم بخشی از این لعنها سند قابل قبولی ندارند. ما مقداری در این مورد افراط هم کردهایم. من رسما اینجا میگویم و بارها قبلا نوشتهام که خلافت حق امیرالمومنین(ع) بود و او خلیفه بر حق بود. این اعتقاد بنده است. ائمه(ع) از این حق دفاع میکنند، چون این حق مسلمین بود و نه حق شخصی. ولی اینکه ائمه بیایند و به سمت ایجاد کینه، دشمنی و تفرقه افکنی باشند را مشاهده نمیکنیم.
ائمه به دنبال آن بودند که اقلیت اسلام ناب است و ظاهرا به دنبال آن بودند که غیریت سازی کنند.
همه تلاش ائمه بود که دیگران را به اسلام ناب دعوت کنند. امیر المومنین پروژهای داشت که خوارج را به خود جذب کند. ائمه چنین پروژهای داشتند. اصلا شما فکر نکنید بنده چشمهایم را بستهام و خود میگویم که در متون ما، همه چیز در راستای حرف بنده نیست اما مطئمنا چنین نیست که در متون ما تنها چیزهایی باشد که حرف من را رد کند. در متون بنده حرفهای مختلفی آمده است. باید ببینیم علاج چیست؟ علاج این مسئله این است که باید پارادایم فکری رقیب مطرح باشد. پارادایمی که کلا ناساز و نادرست نباشد. قدم دوم آن است که برویم به سمت چالشهای ریز و آنها را بررسی کنیم و در پایان ببینیم که کدام نظریه در چه مواردی درست است و یا نه و من مدعی نیستم تمام روایات به نفع من هستند.
ما مشکل داریم و چون مشکل داریم در این فضای این بحث هستیم. اگر میبینید قرنها با یک تفکری زندگی کرده و کنار آمدهایم و ان قلتی به وجود نیامده به این خاطر است که مشکلی هم نبوده است. در فضای جهانی شده ممکن است مشکلاتی داشته باشیم و ما باید اصولی برای زندگی دینی درست داشته باشیم.
خطر بزرگتر داخلی است. این خطر که فردی از اهل سنت و مسیحیت شبهه ایجاد کند، کوچک است. نسل جوانتر ما با حرف ما کنار نمیآید، چون کلان روایت ما برای او باورپذیر نیست. بنده سرم درد نمیکند که طور دیگر نگاه کنم، من احساس میکنم ما چارهای نداریم، جز این نگاههای جدید را انجام دهیم.
در خصوص اختلافات فقهی که انگار وجه تمایز زیاد ما شاید در این خصوص ظاهر شده باشد. در شکل گیری مذهبی که ما الان داریم فقه نقش مهمی داشته و تردیدی در این نیست و برخی از ائمه ما این فقه را بیان کردهاند و به عنوان فقهای بزرگ اسلامی هم بودند و نظریات فقهی داشتهاند. آیا این کوششی در ایجاد تمایز و تمایزسازی این جریان فکری نیست که بشود گفت فرقهسازی؟
دوره حضور ائمه تا 260، دورهای است که هنوز مذاهب اسلامی در حال شکل گرفتن بودند و از اوایل قرن چهارم است که جریان تحدید مذاهب شروع میشود یعنی خود دنیای اهل سنت احساس میکند ماجرا از کنترل خارج میشود و مذاهب را محدود کرد. از آغاز اسلام تا پایان قرن سه، همه در حال تولید یک دستگاه فکری بودند و فقط ائمه نبودند و در آن زمان تولید یک دستگاه فکری به معنای فرقه نبود. من نمی خواهم ائمه را با علمای مکاتب دیگری مقایسه کنم. اگر از شافعی بپرسیم بهتر نبود با علمای دیگر متحد می شدید؟ او نه قصد این را داشت و نه عملا این کار را کرد. بقیه هم این طور نبودند چرا باید فکر کنیم ائمه ما که در حال تولید نظرات فقهی خود بودند حرکتشان فرقه سازی بود اما کار دیگران این طور نبود. جنس کار در آن زمان فرقه سازی نبود. بعد از قرن 4 و 5 به بعد تعداد مذاهب به چند مذهب معین تقلیل یافت و از آن دوراه بوده که مذهب می توانست معنای فرقه ای پیدا کند. حتی اگر مذاهب را به یک معنا تا به امروز 4 تا در نظر بگیریم، مذهب جعفری میتوانست خامس مذاهب باشد به قول شیخ مرتضی و این به معنای فرقهسازی نبوده است.
اساس اینکه ما چیزهایی را قبول و چیزهایی را رد و محکوم میکنیم منافاتی با بحث من ندارد. ما طبیعی است که در دینمان اصولی داریم که برخی افراد مورد ستایش و برخی مورد نکوهش و حتی طرد هستند و اعتقاد ندارم ائمه به دنبال این بودند که همه دعواها را با یک صلوات ختم کنند و این اتفاقا بر خلاف رسم معلمی است. این منطق که دشمن دوست ما دشمن ما و دوست دوست ما دوست ماست، منطق ائمه(ع) نیست. دستاورد من حذف حب و بغض نیست، این است که حب و بغض را از فضای قطبی خارج کنیم.
گزارش تصویری این نشست را اینجا ببینید.
گزارش از میثم قهوهچیان
انتهای پیام/