به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از خراسان رضوی، غلامرضا خواجویبجستانی، جهادگری که این روزها، سال دوم بازنشستگیاش را طی میکند، پس از گذشت سالها، از دوران زندگیاش میگوید که قرآن در تک تک لحظاتش حضور داشته و فانوس راه زندگانیاش بوده است.
وی در دریای افکارش، سیری در سالهای کودکی میکند؛ سالهایی که تحت تعلیم مادر، شیرینی نماز را مزهمزه کرده و کمکم طعم قرآن را چشیده و این قرآن، با پوست و گوشت و خونش آمیخته شده، طوری که دیگر، همه او را با قرآن میشناختند.
از روزهایی یاد میکند که با تلاوتِ معلمِ مدرسه، گره دلش به قرآن ناگسستنی شد و این پیوندِ عمیق و انس دائمی، او را در هیچ لحظهای تنها نگذاشت و همیشه در بزنگاههای خطر، برایش مانع بود و در مشکلات، حافظ.
حالا او مانده و کولهباری از خاطرات قرآنی و زندگی که کلامالله وحی به آن برکت بخشیده است؛ حالا او مانده و سوره یاسینی که هنوز هم صبحها، آغازگر روزش است و شبها آرامشدهنده دلش.
این کارمند بازنشسته آزمایشگاه جهاددانشگاهی مشهد در گفتوگو با ایکنا از زندگی قرآنیاش میگوید و بیان میکند: در مشهد دیده به جهان گشودم و برای همین، نامم را غلامرضا گذاشتند. دوران کودکی و نوجوانیام را در بجستان سپری کردم؛ روزهایی که خانهمان، مکتبخانه میشد و در و دیوار خانه هم با صدای تلاوت بچهها، مأنوس شده بودند.
وی با بیان اینکه اولین معلم قرآنم، مادرم بود، ابراز میکند: من فرزند بزرگ خانواده هستم و در منزلی بزرگ شدم که تابستانها، پاتوق بچههای محل میشد و سروصدای فرزندان قدونیم قد خانواده، در صدای تلاوت قرآنآموزان گم میشد؛ در آن زمان من کلاس چهارم دبستان بودم.
شیرینی نماز را در کودکی مزهمزه کردمخواجوی با اشاره به اینکه خواندن و نوشتن را قبل از ورود به مدرسه، از مادرم آموختم، ادامه میدهد: فضای خانهمان، قرآنی بود و مادر، قبل از دوران دبستان روی نماز ما کار میکرد و این امر باعث شد که من لذتِ نماز را در کودکی حس کنم؛ از سوم و چهارم دبستان هم که کمی سواددار میشدیم، آموزش قرآن را شروع میکرد.
وی بیان میکند: در کلاسهای مادر که کتابچههای عم جزء با محوریت آموزش جزء 30 را تدریس میکرد، افراد مختلف از بیسواد تا مدرسه رفتهها حاضر بودند و با حروف و مخارجِ آن آشنا میشدند؛ شیوه آموزشی مادر هم به سبک ابجد، جالب و دلنشین بود؛ من هنوز آوای «الف با بِ زَبَرجَد...» را به خاطر دارم.
خواجوی درخصوص شیوه آموزشی مادرش، اضافه میکند: سبک آموزشی مادر بدین نحو بود که از سوره نبأ شروع میکرد و تا انتهای جزء 30، بر روی قرائت و نیز حفظ سورههای کوچک کار میکرد؛ تأثیر مادر روی رفتار ما خیلی زیاد بود و طوری ما را علاقهمند به قرآن کرده بود که سر صف در مدرسه، قرآن میخواندیم و مشوق دوستانمان هم بودیم.
لذتبخشترینِ آهنگها برای من، صوت قرآن استوی از علاقهاش به قرآن میگوید: من صوت زیبایی داشتم و به اصطلاح خوشصدا بودم؛ به نحوی که حتی میخواستند مرا جذب ترانهخوانی کنند؛ اما لذتبخشترین آهنگها برای من، صوت قرآن بود و این علاقه، به واسطه یکی از معلمان دوران راهنماییام بیشتر شد؛ معلم قرآنمان آقای علیزاده.
حکایت معلمی که دانشآموزان را گریان کرد/ اشکِ شوقی که حاکی از عشق درون بوداین جهادگر ادامه میدهد: این معلم قرآنمان، اولین جلسهای که به کلاس آمد، با آهنگ زیبایی قرآن را خواند و در آن جلسه، بچهها از تأثیر صوت قرآن وی که با عشق و احساس همراه بود، گریه کردند و آن زمان بود که من طعم و لذت موسیقی قرآن را چشیدم و علاقهام به موسیقی قرآن و خواندن ترتیل و تحقیق مضاعف شد.
قرآن، حافظ من در بزنگاههای زندگی بوده استاین جهادگر، از تأثیر قرآن در دیگر مراحل زندگیاش میگوید و اذعان میکند: قرآن باید در زندگی انسان نمود داشته باشد و برای من که با ظاهر اسلام و قرآن ارتباط داشتم، باعث میشد که قرآن همیشه مثل یک محافظ در کنارم باشد، یعنی قرآن از من حفاظت میکرد و مانعی بود که من در هر جمع و محیطی حاضر نشوم.
وی ادامه میدهد: نگاه اقوام و اطرافیان به ما هم به عنوان یک شخص قرآنی متفاوت بود و آنها به خاطر وجهه قرآنیمان، ما را امین خود میدانستند و با خیالِ راحت، مسئولیتها را به ما واگذار میکردند و حتی احترام ما به معلمان هم از تأثیر آموزههای قرآنی بود.
تأثیر قرآن در شکلگیری شخصیتِ انقلابی خواجویبجستانی ابراز میکند: سال اول دبیرستانِ من، مصادف با سال 1357 و پیروزی انقلاب بود و این مسئله در ما تأثیر بسزایی گذاشت و رفتارهایمان سمت و سوی سیاسی و انقلابی گرفت؛ من که تا زمان دیپلم در بجستان بودم، در مساجد، فعالیتهای قرآنی انقلابی، سیاسی و ... داشتم و پای منابر مقالههایی با این مضامین میخواندم؛ در راهپیماییها و تظاهرات هم حضور داشتیم.
وی ادامه میدهد: فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی مختلفی را هم انجام میدادیم، مثل فعالیتهای خیرخواهانه در راستای شناسایی فقرای محل، تهیه نفت و زغال برای مردم و... که این نیز متأثر از قرآن در زندگی و شخصیت ما بود.
وی از فعالیتهای ورزشی خود در دوران نوجوانی یاد میکند و میگوید: قرآن، در شخصیت ورزشی من هم نمود داشت؛ مثلاً زمانی که بچهها سر بازیها شرطبندی میکردند و پولی را وسط میگذاشتند تا بهخاطر آن بیشتر تلاش کنند اما من میگفتم تنها در صورتی بازی میکنم که شرطبندی در کار نباشد و واقعا هم برای پیروزی تیم تلاش میکردم.
این جهادگر با اشاره به اعتماد افراد بر شخصیتهای قرآنی، عنوان میکند: در دروان تحصیل، بهخاطر همین اعتماد، مرا مسئول کتابخانه کرده بودند ولی چون مدیر مدرسه از حزب رستاخیز بود، نگران فعالیتهای سیاسی من بود؛ البته این نگرانیاش بیمورد هم نبود.
وی در ادامه، با مرور روزهایی که فعالیتهای انقلابی اوج گرفته بود و برخی از معلمان هم جهتدهیهای سیاسی داشتند، بیان میکند: یکی از همین روزها، با استفاده از کتابهای کتابخانه مدرسه، مقالهای نوشتم که در آن با استناد به کتابی بیان شده بود که «شاه جام شراب را نوشید...» و این مقاله را سر صف خواندم؛ مدیر مدرسه که گمان میکرد این مطلب را کسی به من داده است، مسئله را امنیتی کرد و برای اثبات اینکه آن مطلب به قلم من است، مرا در کلاس حبس کرد تا انشایی بنویسم و در نهایت با سیلی، مرا رها کرد.
هرگز ارتباطم با قرآن قطع نشد/ برگزاری جلسه قرآن در سنگرهای جبهه
وی با اشاره به حضور خود در سنگرهای نبرد حق علیه باطل در دوران دفاع مقدس، از فعالیتهای قرآنی خود در جبههها میگوید: من وارد هر فضایی که میشدم، بلافاصله همان اول جلسه قرآنی را راهاندازی میکردم و هرگز ارتباطم با قرآن قطع نشد.
وی ادامه میدهد: حتی زمانی که در پادگان آموزشی بودم هم جلسهای تشکیل دادم و در سنگر سرپلذهاب هم جلسه منظمی در پادگان اللهاکبر داشتیم؛ هم چنین جلسات مشترکی با ارتشیها داشتم و جلسات قرآن همیشه در مسیر زندگیام بود.
از برگههای امتحان تا گلهایی که پرپر میشدند/ ایام کنکور، با شهادت دوستانم همراه بود
وی از قبولی خود در رشته علوم آزمایشگاهی مشهد میگوید: به دلیل انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاهها، کنکور ما در دوران دفاع مقدس بود و سالهای جنگ؛ من همیشه شاگرد اول بودم و برای همین، همه توقع داشتند که در رشته پزشکی قبول شوم، اما اتفاقاتی باعث شد که من از نظر روحی ضربه خوردم و تمرکزم را برای درس از دست دادم.
خواجوی ادامه میدهد: امتحانات نهایی و کنکور ما، همزمان با سالهای 61 و 62 بود که طی عملیاتهایی، دوستان و همکلاسیهایمان به شهادت میرسیدند و ما در روزهای امتحان، با تابوت دوستانمان مواجه بودیم که بسیار از نظر روحی برایمان سنگین بود؛ مثل شهادت هممیزیام در دبیرستان، شهید اکبر عبداللهی که خیلی بر روی روحیات من اثر گذاشت.
بعد از انقلاب فرهنگی، قرار بود که دانشگاهها با رویکرد اسلامی و انقلابی، پذیرای دانشجویان شوند و در راستای این هدف، جهاددانشگاهی تأسیس شد تا انقلاب را در این مسیر همراه کند و از تخصصها و پتانسیلهای دانشگاهیان، در راستای رفع نیازهای جامعه بهره گیرد.
وی اضافه میکند: در همین راستا جهاددانشگاهی با نسل طلایی خود، برای تحقق این آرمانها، ایجاد شد؛ نسل طلایی که مصداق بارزی از روحیات «انقلابی»، «مسلمانی» و «ایثارگری» بودند و انرژی و توانِ ایثاری و انقلابیشان را در طبق اخلاص گذاشتند و به عرصه آمدند و همه را بر خود مقدم کردند تا تحولی در جامعه ایجاد کنند.
تشکیل جلسات قرآن در آزمایشگاه جهاددانشگاهیغلامرضا خواجوی که خود یکی از افراد نسل طلایی جهاد است در ادامه، ابراز میکند: مهرماه همان سال به دانشگاه آمدم و از اوایل دوران دانشجویی با جهاد ارتباط داشتم چون حس میکردم که میتواند مرا اقناع کند. بعد از سربازی هم زمینه استخدامی برایمان فراهم بود اما چون به واسطه فعالیتهای فرهنگیام با جهاد ارتباط داشتم، به جهاددانشگاهی آمدم و جزو اولین افراد متخصص و فارغالتحصیلان آزمایشگاه بودم.
او از فضای قرآنی آزمایشگاه میگوید؛ از جلسه الغدیر که در آن دکتر درهمی، با 60 سال سابقه فعالیتهای قرآنی، یکشنبه شبها با تفسیر و ترجمه، محفل را گرما میبخشید و اصناف مختلفی در این جلسه حاضر میشدند.
قرار دو نفره در سایه کلامالله وحی/ خانهای که با قرآن، رنگ زندگی گرفت
خواجوی که طی این گفتوگو، گویا کتاب زندگانیاش را تورق و سالهای عمرش را مرور کرده است، نفسی تازه میکند و از ازدواج و تشکیل خانوادهاش میگوید: از اول دوست داشتم زندگی ساده و عاری از تجملات داشته باشم و الحمدالله همسرم نیز گرایشهای این چنینی داشت و دیدگاهش به من نزدیک بود.
از زندگی مشترکشان میگوید که با سادگی آغاز شد و مراسم ازدواجشان هم بهخاطر فوت امام(ره) در سال 68، بسیار ساده و در منزل برگزار شد و برای این مراسم، حتی لباس هم نخریدند.
حال این زوج، ساکن مشهد شدهاند و باز هم حضور قرآن، در زندگیشان ملموس است؛ وی ابراز میکند: همسرم انواع مهارتهایی را که لازم است، فراگرفته و در کلاسهای عالی تفسیری قرآن شرکت کرده است؛ در خانهمان هم از همان ابتدای زندگی با هم برنامه دورِ قرآن داشتیم و همسرم در این راه همراه من است.
وی با عنوان این مطلب که من مشوق همسرم برای شرکت در برنامهها و کلاسهای مختلف بودم، بیان میکند: همسرم در طول زندگی مشترکمان، با زبان قرآن و تفسیر آشنا شد و هماکنون جلسه قرآن ویژه بانوان دارد.
خواجوی با بیان اینکه سه فرزند و یک نوه دارم، از اخلاق قرآنی در زندگیاش میگوید، از تلاشهایی که او و همسرش برای پرورش فرزندان به سبک اسلامی و قرآنی، طی این سالها داشتهاند و در حال حاضر پسر کوچکش هم مؤذن است و در مدرسه، سر صف قرآن میخواند.
تلاشمان تربیت قرآنی فرزندانمان بود
وی از تلاش خود و همسرش برای نورانی شدن خانهشان به نور کلامالله مجید یاد میکند، از سالهایی که منزلشان محلی بود برای جلسات قرآن ماه مبارک رمضان تا کلامالله وحی در دل و جان کودکانشان بنشیند و بتوانند کودکانی قرآنی پرورش دهند؛ هر چند معتقد است که نباید تنها دغدغه تلاوت داشت، بلکه باید با مفاهیم نیز آشنا شد تا بهرهمندی بیشتری از قرآن حاصل شود.
تحقق آرزوی دوران کودکی با جلسات قرآنوی که کارشناس علوم آزمایشگاهی جهاددانشگاهی مشهد است، با بیان اینکه دو سال است که بازنشسته شده است، از قرآن در محیط کاری خود میگوید: من برای دانشجویانم در کنار آموزشهای آزمایشگاهی، وارد فضای قرآنی هم میشوم و در کنار آن، به بیان نکاتی برای زندگی سعادتمندانه، بحثهای طب سنتی و خاطرات مختلف میپردازم.
خواجوی از تحقق آرزوی همیشگی خود یعنی معلمی یاد کرده و ادامه میدهد: من دغدغه دینی و انقلابی دارم و نقش معلمی را با جلسات قرآن دنبال میکنم؛ همچنین در جلسه مسجد صنعتکاران شرکت میکنم و در جلسات شبهای چهارشنبه منزل دکتر درهمی از نوارهای تفسیر جلسات استاد استفاده میکنیم.
این جهادگر با اشاره به آیه 82 سوره اسراء «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَلَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا، و ما آنچه را براى مؤمنان مایه درمان و رحمت است از قرآن نازل مىكنيم و[لى] ستمگران را جز زيان نمىافزايد»، بیان میکند: قرآن برای دردهای روحی و جسمی شفا است و من مقید هستم طبق تعالیم اسلامی، حداقل هر شب و هر صبح سوره یاسین را بخوانم و برای خودم برنامه تفسیر و تلاوت قرآن همراه با تأمل را دارم؛ همچنین در کلاسهای ادبیات عرب شرکت میکنم تا به فهم بیشتری از قرآن برسم.
قرآن زندگی من استخواجویبجستانی با عنوان اینکه قرآن زندگی من است، مطرح میکند: متأسفانه ما در پوسته قرآن هستیم و قرآن در جامعه ما مظلوم است در حالی که میتواند خیلی در زندگی مردم مؤثر باشد و گنجی است که از آن دوریم؛ قرآن برای زندهها است و لازم است که فارغ از مجالس ترحیم و عزا، از آن بهره بگیریم.
وی با اشاره به سخن آیتالله جوادیآملی میگوید: ایشان میفرمایند که قرآن روی زمین نیفتاده بلکه آویزان شده یعنی رشته انتقال بین خداوند و بندگان برقرار است که اگر قطع شود، زندگی بیمعنا است اما این به ما بستگی دارد که چطور از این حبلالمتین استفاده کنیم؛ هرچند قرآن در جامعه مظلوم و در عین حال مهجور است اما باید در لحظهلحظه زندگی ما نمود داشته باشد.
فاطمه حکمآبادی